توریست مالزی
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
توریست مالزی – خبرنگار یورونیوز با ایزابلا نِفَر، بازیگر درباره داستان واقعی فرار آتوسا سپهر از ایران و ساختن تئاتر از این داستان با آشپزی روی صحنه، گفتگو کرده است.
غذا همیشه یک ویژگی فرازمانی داشته است. مارسل پروست، نویسنده فرانسوی این را خوب میدانست زیرا بوی یک کیک مادلن او را به سفر در زمان و به دوران کودکیاش میبرد. همین موضوع برای منتقد رستوران در فیلم راتاتویی یا موش سرآشپز هم صدق میکرد. اکنون با همین ایده نمایشی جدید ساخته شده که تماشاگران را هر شب به چشماندازها، صداها، بوها و سلیقههای ایرانی مهمان میکند. این روزها بسیاری از نمایشها با «هشدار محتوا» همراهند، اما در این نمایش تازه که مورد نادری است، هشدار آلرژی داده میشود.
کتاب «آشپزخانه انگلیسی فارسی من» نوشته هانا خلیل، داستان واقعی آتوسا سپهر را روایت میکند، زنی ایرانی که برای فرار از خشونت خانگی از خانه خود در تهران گریخت و اکنون در لندن، گذشته و اکنون او در آشپزی با هم پیوند خورده است. در نمایش خلیل، این عمل نوستالژی ایرانی از طریق بازی فوقالعاده ایزابلا نِفر که به تنهایی نقشآفرینی میکند، روایت میشود. او فقط توضیح نمیدهد، بلکه تماشاگران را از طریق یک نمایش زنده آشپزی به خیابانهای تهران میبرد.
این نمایش اولین بار در جشنواره ادینبورگ فرینج امسال اجرا و با استقبال زیادی روبرو شد. اکنون، نمایش آمادهی انتقال به لندن برای یک اجرای سههفتهای در تئاتر سوهو است. بخشی از آنچه که «آشپزخانهی انگلیسی-ایرانی من» را به یک قطعهی تئاتری چشمگیر تبدیل کرده، این است که چگونه به طرز ماهرانهای داستان شخصی پرتنش سپهر از ترک خانوادهاش برای فرار از شوهر خشنش را با جشن گرفتن فرهنگ ایرانی ترکیب میکند.
نِفر که تک بازیگر و راوی داستان است، برای تماشاگران به ایران جان میبخشد و شادیهای تعاملات خانوادگی و دوستانه سپهر، رضایت از شغلش در تهران، سختیهای ازدواجش و تلاش او برای رهایی از بوروکراسی پدرسالارانه ایران را به تصویر میکشد. نِفر همچنین با دقتی بیشتر از خرد کردن سیر، به قابلمهای از آش رشته در صحنه حیات میبخشد، آشی ایرانی پر از سبزیجات، روغن نعنا و زعفران که به تماشاگران حسی قوی از خیابانهای ایران میدهد.
شگفتآور است که هیچکدام از عناصر آشپزی یا روایت در نمایش بر دیگری سایه نمیافکند. روایت نفر هرگز منجر به سوختن پیازها و سیرهایی که در طول تکگوییهایش در تابه در حال پخت هستند، نمیشود. او خودش درباره این موضوع میگوید: «باید اعتماد میکردم که میتوانم غذا را به حال خود رها کنم.» اگر نمایش ببینید، خواهید دید که نِفر از موضوعی به موضوع دیگر میپرد، زیرا در یک سفر غیرخطی از طریق خاطرات و زندگی فعلیاش حرکت میکند. او میگوید: «بخش دشوارش آنجاست که باید آشپزخانه را ترک کرده و به جای دیگری بروم و دوباره برگردم و فقط مطمئن باشم که دمای دقیق برای سیر و پیاز مناسب است.»
این کار نیاز به تمرین زیادی داشت تا حرارت دقیق تابهها برای بخشهایی از نمایش که نِفر دور از اجاق بود، درست باشد. سپهر که اکنون یک کارشناس تغذیه است و در حال نوشتن دومین کتاب آشپزیاش است، آش رشته را به دلیل سادگی نسبی آن انتخاب کرد زیرا این غذا را میتوان برای مدت طولانی در حال پختن روی گاز رها کرد.
آش رشته همچنین نمایندهای کامل از آشپزی ایرانی است. این غذا شامل تمامی مواد اصلی منطقه، از زعفران گرفته تا زردچوبه است، اما برای پختن آن داشتن جزئیاتی از تجربه و مهاجرت لازم است. این روزها در تهران، آش رشته غذایی نیست که در خانه بپزند، بلکه غذایی است که در خیابان میخرند و با دوستان میخورند. برای خانم نفر، بازآفرینی آن در خانه یک عمل هدفمند برای آوردن فرهنگ ایرانی به زندگی انگلیسیاش از طریق عاداتی است که حتی در ایران هم نداشته است.
نِفر میگوید: «ایران را بهگونهای ترک کردم که میدانستم نمیتوانم برگردم»، اگرچه یادآور میشود که ممکن است شرایطش به اندازه خانم سپهر دراماتیک نبوده باشد.
آتوسا سپهر در ایران به کامپیوتر علاقه داشت، اما نِفر همیشه عاشق آشپزی بوده است. میگوید: «بنابراین وقتی به بریتانیا آمدم، متوجه شدم که آن بوها و آن مواد واقعاً من را به یاد خانه میاندازند.» نِفار خیلی زود خود را در فیلمنامه خلیل پیدا کرد: «میدانم چه معنایی دارد که دیگر نتوانی به خانه بازگردی، نتوانی خانوادهات را ببینی.» اما این نمایش برای او فقط درباره موضوع فرار نیست: «این نمایش بیشتر درباره صحبت کردن در مورد این است که چگونه یک فرد میتواند در یک کشور جدید طاقت بیاورد و چگونه غذا تو را دوباره با خانهات پیوند میدهد.»
خشونت خانگی در مرکز توجه این نمایش قرار دارد، اما نِفر و تیم خلاق پشت آن آگاه بودهاند که این موضوع و روایت فرار به مجموعهای از کلیشهها در مورد ایران دامن میزند. نِفر میگوید: «هدف دیالوگهای این نمایشنامه بیشتر ایجاد حس آگاهی است. ما در برخی کشورها بهطور آزادانه زندگی میکنیم و فراموش میکنیم که همه حقوقی که داریم و قدرت یک گذرنامه چقدر اهمیت دارد.»
در طول نمایش، نِفر همیشه ایران را با یک قلم صاف اما سخاوتمندانه به تصویر میکشد. بله، زن بدون اجازه مرد نمیتواند گذرنامه بگیرد. اما زنها نیز خیلی وقتها نانآوران خانواده هستند، به دانشگاه میروند و مهارتهای حرفهای را میآموزند. نِفر در زندگی واقعی همان شور و شوقی را برای زندگی و ایران دارد که شخصیتش در نمایش دارد. این شور و شوق در نمایش وجود دارد و با تماشاگران ارتباط برقرار کرده است. در پایان نمایش، نِفر کاسههای آش رشته را بین تماشاچیان پخش میکند.
نِفر تأکید میکند: «فکر میکنم پایان نمایش، قسمت مورد علاقهام است چون مردم میتوانند بیایند و بلافاصله اولین افکارشان را با من به اشتراک بگذارند.» میگوید مردم او را بغل کردهاند، بعضیها گریه کردهاند، بعضی خندیدهاند و بعضی دیگر پرسیدهاند مواد تشکیلدهنده غذا چیست: «افرادی که ایران را میشناسند، مثلاً در دهه ۷۰ میلادی، به من میگویند که جعبه کاملی از خاطرات را درباره ایران باز کردهام و تنگار آنها را به خانههای مردم بردهام، زیرا به آنها غذا تعارف شده و تمام این مهماننوازی را تجربه کردهاند.» برخی دیگر از ایرانیان خارج از کشور که هرگز ایران را ندیدهاند، برایم داستانهایی از آشپزی والدین خود تعریف میکنند.
اما برای ارتباط با این نمایش نیازی به ارتباط با ایران ندارید. آتوسا سپهر گفته که به نظر او، این نمایش درباره این است که «زندگی گاهی حتی در بدترین لحظات، یک راه نجات پیش پای شما میگذارد» و این که وقتی کسی مهاجرت میکند، آوردن بخشی از فرهنگش با خود یک عمل توانمندسازی و ارتقاء دهنده است زیرا «فرهنگ واقعاً مرز ندارد.» نِفر با این گفته همداستان است. با آماده شدن نمایش برای انتقال به لندن، او منتظر ایجاد این ارتباط فرهنگی با تماشاگران جدید است، از طریق هفتهها گفتن داستان آتوسا سپهر و پختن آش رشته، غذایی که نمایندهی بسیاری از تجربههای ایرانیان مهاجر است.
او میگوید: «این یک غذای کامل است که گاهی بهصورت رایگان در خیابان پخش میشود. بنابراین برای ما که آن را به تماشاگران به رایگان میدهیم، بدون اینکه آنها نیاز به بازپرداخت چیزی داشته باشند، این دقیقاً همان غذای کامل است.»
غذا همیشه یک ویژگی فرازمانی داشته است. مارسل پروست، نویسنده فرانسوی این را خوب میدانست زیرا بوی یک کیک مادلن او را به سفر در زمان و به دوران کودکیاش میبرد. همین موضوع برای منتقد رستوران در فیلم راتاتویی یا موش سرآشپز هم صدق میکرد. اکنون با همین ایده نمایشی جدید ساخته شده که تماشاگران را هر شب به چشماندازها، صداها، بوها و سلیقههای ایرانی مهمان میکند. این روزها بسیاری از نمایشها با «هشدار محتوا» همراهند، اما در این نمایش تازه که مورد نادری است، هشدار آلرژی داده میشود.
کتاب «آشپزخانه انگلیسی فارسی من» نوشته هانا خلیل، داستان واقعی آتوسا سپهر را روایت میکند، زنی ایرانی که برای فرار از خشونت خانگی از خانه خود در تهران گریخت و اکنون در لندن، گذشته و اکنون او در آشپزی با هم پیوند خورده است. در نمایش خلیل، این عمل نوستالژی ایرانی از طریق بازی فوقالعاده ایزابلا نِفر که به تنهایی نقشآفرینی میکند، روایت میشود. او فقط توضیح نمیدهد، بلکه تماشاگران را از طریق یک نمایش زنده آشپزی به خیابانهای تهران میبرد.
این نمایش اولین بار در جشنواره ادینبورگ فرینج امسال اجرا و با استقبال زیادی روبرو شد. اکنون، نمایش آمادهی انتقال به لندن برای یک اجرای سههفتهای در تئاتر سوهو است. بخشی از آنچه که «آشپزخانهی انگلیسی-ایرانی من» را به یک قطعهی تئاتری چشمگیر تبدیل کرده، این است که چگونه به طرز ماهرانهای داستان شخصی پرتنش سپهر از ترک خانوادهاش برای فرار از شوهر خشنش را با جشن گرفتن فرهنگ ایرانی ترکیب میکند.
نِفر که تک بازیگر و راوی داستان است، برای تماشاگران به ایران جان میبخشد و شادیهای تعاملات خانوادگی و دوستانه سپهر، رضایت از شغلش در تهران، سختیهای ازدواجش و تلاش او برای رهایی از بوروکراسی پدرسالارانه ایران را به تصویر میکشد. نِفر همچنین با دقتی بیشتر از خرد کردن سیر، به قابلمهای از آش رشته در صحنه حیات میبخشد، آشی ایرانی پر از سبزیجات، روغن نعنا و زعفران که به تماشاگران حسی قوی از خیابانهای ایران میدهد.
شگفتآور است که هیچکدام از عناصر آشپزی یا روایت در نمایش بر دیگری سایه نمیافکند. روایت نفر هرگز منجر به سوختن پیازها و سیرهایی که در طول تکگوییهایش در تابه در حال پخت هستند، نمیشود. او خودش درباره این موضوع میگوید: «باید اعتماد میکردم که میتوانم غذا را به حال خود رها کنم.» اگر نمایش ببینید، خواهید دید که نِفر از موضوعی به موضوع دیگر میپرد، زیرا در یک سفر غیرخطی از طریق خاطرات و زندگی فعلیاش حرکت میکند. او میگوید: «بخش دشوارش آنجاست که باید آشپزخانه را ترک کرده و به جای دیگری بروم و دوباره برگردم و فقط مطمئن باشم که دمای دقیق برای سیر و پیاز مناسب است.»
این کار نیاز به تمرین زیادی داشت تا حرارت دقیق تابهها برای بخشهایی از نمایش که نِفر دور از اجاق بود، درست باشد. سپهر که اکنون یک کارشناس تغذیه است و در حال نوشتن دومین کتاب آشپزیاش است، آش رشته را به دلیل سادگی نسبی آن انتخاب کرد زیرا این غذا را میتوان برای مدت طولانی در حال پختن روی گاز رها کرد.
آش رشته همچنین نمایندهای کامل از آشپزی ایرانی است. این غذا شامل تمامی مواد اصلی منطقه، از زعفران گرفته تا زردچوبه است، اما برای پختن آن داشتن جزئیاتی از تجربه و مهاجرت لازم است. این روزها در تهران، آش رشته غذایی نیست که در خانه بپزند، بلکه غذایی است که در خیابان میخرند و با دوستان میخورند. برای خانم نفر، بازآفرینی آن در خانه یک عمل هدفمند برای آوردن فرهنگ ایرانی به زندگی انگلیسیاش از طریق عاداتی است که حتی در ایران هم نداشته است.
نِفر میگوید: «ایران را بهگونهای ترک کردم که میدانستم نمیتوانم برگردم»، اگرچه یادآور میشود که ممکن است شرایطش به اندازه خانم سپهر دراماتیک نبوده باشد.
آتوسا سپهر در ایران به کامپیوتر علاقه داشت، اما نِفر همیشه عاشق آشپزی بوده است. میگوید: «بنابراین وقتی به بریتانیا آمدم، متوجه شدم که آن بوها و آن مواد واقعاً من را به یاد خانه میاندازند.» نِفار خیلی زود خود را در فیلمنامه خلیل پیدا کرد: «میدانم چه معنایی دارد که دیگر نتوانی به خانه بازگردی، نتوانی خانوادهات را ببینی.» اما این نمایش برای او فقط درباره موضوع فرار نیست: «این نمایش بیشتر درباره صحبت کردن در مورد این است که چگونه یک فرد میتواند در یک کشور جدید طاقت بیاورد و چگونه غذا تو را دوباره با خانهات پیوند میدهد.»
خشونت خانگی در مرکز توجه این نمایش قرار دارد، اما نِفر و تیم خلاق پشت آن آگاه بودهاند که این موضوع و روایت فرار به مجموعهای از کلیشهها در مورد ایران دامن میزند. نِفر میگوید: «هدف دیالوگهای این نمایشنامه بیشتر ایجاد حس آگاهی است. ما در برخی کشورها بهطور آزادانه زندگی میکنیم و فراموش میکنیم که همه حقوقی که داریم و قدرت یک گذرنامه چقدر اهمیت دارد.»
در طول نمایش، نِفر همیشه ایران را با یک قلم صاف اما سخاوتمندانه به تصویر میکشد. بله، زن بدون اجازه مرد نمیتواند گذرنامه بگیرد. اما زنها نیز خیلی وقتها نانآوران خانواده هستند، به دانشگاه میروند و مهارتهای حرفهای را میآموزند. نِفر در زندگی واقعی همان شور و شوقی را برای زندگی و ایران دارد که شخصیتش در نمایش دارد. این شور و شوق در نمایش وجود دارد و با تماشاگران ارتباط برقرار کرده است. در پایان نمایش، نِفر کاسههای آش رشته را بین تماشاچیان پخش میکند.
نِفر تأکید میکند: «فکر میکنم پایان نمایش، قسمت مورد علاقهام است چون مردم میتوانند بیایند و بلافاصله اولین افکارشان را با من به اشتراک بگذارند.» میگوید مردم او را بغل کردهاند، بعضیها گریه کردهاند، بعضی خندیدهاند و بعضی دیگر پرسیدهاند مواد تشکیلدهنده غذا چیست: «افرادی که ایران را میشناسند، مثلاً در دهه ۷۰ میلادی، به من میگویند که جعبه کاملی از خاطرات را درباره ایران باز کردهام و تنگار آنها را به خانههای مردم بردهام، زیرا به آنها غذا تعارف شده و تمام این مهماننوازی را تجربه کردهاند.» برخی دیگر از ایرانیان خارج از کشور که هرگز ایران را ندیدهاند، برایم داستانهایی از آشپزی والدین خود تعریف میکنند.
اما برای ارتباط با این نمایش نیازی به ارتباط با ایران ندارید. آتوسا سپهر گفته که به نظر او، این نمایش درباره این است که «زندگی گاهی حتی در بدترین لحظات، یک راه نجات پیش پای شما میگذارد» و این که وقتی کسی مهاجرت میکند، آوردن بخشی از فرهنگش با خود یک عمل توانمندسازی و ارتقاء دهنده است زیرا «فرهنگ واقعاً مرز ندارد.» نِفر با این گفته همداستان است. با آماده شدن نمایش برای انتقال به لندن، او منتظر ایجاد این ارتباط فرهنگی با تماشاگران جدید است، از طریق هفتهها گفتن داستان آتوسا سپهر و پختن آش رشته، غذایی که نمایندهی بسیاری از تجربههای ایرانیان مهاجر است.
او میگوید: «این یک غذای کامل است که گاهی بهصورت رایگان در خیابان پخش میشود. بنابراین برای ما که آن را به تماشاگران به رایگان میدهیم، بدون اینکه آنها نیاز به بازپرداخت چیزی داشته باشند، این دقیقاً همان غذای کامل است.»