توریست مالزی
۲۱ تیر ۱۴۰۱
توریست مالزی – پنجاه و ششمین دوره جشنواره جهانی فیلم کارلووی واری که بزرگترین و قدیمیترین جشنواره اروپای شرقی و مرکزی است، شنبه شب، نهم ژوئیه، با اهدای جوایز به کار خود پایان داد و گوی بلورین بهترین فیلم این دوره از جشنواره به یک فیلمساز زن ایرانی رسید: صدف فروغی برای فیلم تابستان با امید.
به گزارش بی بی سی، سینمای ایران امسال برخلاف سالهای گذشته حضور پررنگی در این جشنواره داشت؛ و در بخش مسابقهای تازه به نام پروکسیما هم یک فیلم دیدنی از یک فیلمساز زن سینمای ایران به نمایش درآمد: زن، مرد بچه (که در کاتالوگ جشنواره نام فارسی آن «بالای آسمان زیر آب» قید شده در حالی که در عنوان بندی فیلم با نام «زن، مرد، بچه» روبرو هستیم) ساخته درناز حاجیها.
زن، مرد، بچه اولین فیلم بلند درناز حاجیها تجربه تازه و متفاوتی است در سینمای ایران که داستان یک بچه چهار پنج ساله را روایت میکند که ناگهان دیگر حرف نمیزند. سکوت شخصیت اصلی در قبال جهان اطرافش داستانی است که در شاهکارهایی چون پرسونا ساخته اینگمار برگمان هم روایت شده، این جا اما سکوت یک بچه در قبال پیرامونش، سکوت عجیبی است که مایه اصلی فیلم را به جای دیگری سوق میدهد: این بچه در واقع شخصیت اصلی نیست و از خلال رفتار او به پدر و مادری میرسیم که ایراد کار در رابطه آنهاست ( با بازی شگفت انگیز بچه با نگاههای فراموش نشدنی، و همین طور بازیهای جذاب و درخور بازیگران نقش پدر و مادر). به یکی معنی فیلم بیآنکه بخواهد با زبانی شعاری و سطحی به عدم ارتباط درست این زن و مرد بپردازد و مشکل رابطه آنها بپردازد، در لفافه و به شکلی غیرمستقیم رابطهای را روایت میکند که نتیجهاش سکوت بچه است. از این رو این سکوت شکلی استعاری نیز به خود میگیرد و معناهای متفاوتی مییابد.
از همان نخستین سکانسها- که به شکلی جدایی نادر از سیمین را بخاطر میآورد- با زوجی روبرو هستیم که به سوالهای روانشناس پاسخ میدهند، اما آنها در ظاهر درباره خودشان حرف نمیزنند و به این سوالات درباره فرزندشان پاسخ میدهند. سوالات و پاسخها رفتهرفته پیچیدهتر میشود و پیچیدگیای در این رابطه آشکار میشود که تا انتها با گرههای مختلف تماشاگر را به دنبال میکشد. دوربین غالباً روی دست و بیتاب فیلمساز، شخصیتهایش را رها نمیکند و در تصاویری که به رغم فضای آشفته، غالباً حساب شده و دقیق هستند، تماشاگر را درگیر فضای غریبی میکند که در انتها با پایانی غیر قابل انتظار غافلگیرمان میکند.
تا نزدیک به انتها پدر و مادر رفتار خشنی با فرزندشان ندارند و ممکن است حتی این سوال برای تماشاگر پیش بیاید که چطور آنها در این وضعیت عصبانی نمیشوند، اما نزدیک به انتها، در سکانسی جذاب در کنار دریا، رابطه این سه نفر در یک مثلث مغشوش، به خشونتی میرسد که گزیر و گریزی از آن نیست. دوربین که تا به اینجا بیشتر بر نماهای نزدیک تأکید داشت، حالا در نماهای عمومی شاهد وضعیت بغرنجی است که این زوج را تا لبه انفجار عصبی میرساند. انفجار عصبی اما در پایان فیلم به شکل دیگری رخ مینمایاند، شکلی خلاف جهت و به دور انتظار.
اما تابستان با امید دومین ساخته صدف فروغی پس از فیلم آوا، به رغم جایزهاش و تحسینها فرنگیها، از هر نظر فیلم نومیدکنندهای است که به نظر میرسد تنها به خاطر سوژه جسارت آمیزش در سینمای ایران مورد توجه قرار گرفته است. فیلم داستان یک شناگر جوان را روایت میکند که نزدیک به انتهای فیلم میفهمیم با مربیاش وارد یک رابطه همجنسخواهانه شده است.
هر چند فیلم از انگشتشمار آثاری است که در سینمای بعد از انقلاب به این مقوله میپردازد، اما شیوه پرداخت و روایت فیلم ناپخته و در بسیاری از صحنهها آماتوری است. حدود یک ساعت ابتدای فیلم پر از دیالوگهای ممتد بیدلیل درباره مسابقه شنا است (بیآن که واقعاً ارزش و اهمیت این مسابقه و ارتباطش با رابطه پدر و مادر این پسر روشن شود) و همین طور اشارههای گیجکننده به نام شخصیتهای مختلفی که ما نمیدانیم که هستند، که در نتیجه آن یک مقدمه بسیار طولانی و زائد شکل میگیرد که تازه بعد از شصت دقیقه، در سکانسی در داخل دستشویی باشگاه، میفهمیم که موضوع اصلی فیلم چیست.
به گزارش بی بی سی، سینمای ایران امسال برخلاف سالهای گذشته حضور پررنگی در این جشنواره داشت؛ و در بخش مسابقهای تازه به نام پروکسیما هم یک فیلم دیدنی از یک فیلمساز زن سینمای ایران به نمایش درآمد: زن، مرد بچه (که در کاتالوگ جشنواره نام فارسی آن «بالای آسمان زیر آب» قید شده در حالی که در عنوان بندی فیلم با نام «زن، مرد، بچه» روبرو هستیم) ساخته درناز حاجیها.
زن، مرد، بچه اولین فیلم بلند درناز حاجیها تجربه تازه و متفاوتی است در سینمای ایران که داستان یک بچه چهار پنج ساله را روایت میکند که ناگهان دیگر حرف نمیزند. سکوت شخصیت اصلی در قبال جهان اطرافش داستانی است که در شاهکارهایی چون پرسونا ساخته اینگمار برگمان هم روایت شده، این جا اما سکوت یک بچه در قبال پیرامونش، سکوت عجیبی است که مایه اصلی فیلم را به جای دیگری سوق میدهد: این بچه در واقع شخصیت اصلی نیست و از خلال رفتار او به پدر و مادری میرسیم که ایراد کار در رابطه آنهاست ( با بازی شگفت انگیز بچه با نگاههای فراموش نشدنی، و همین طور بازیهای جذاب و درخور بازیگران نقش پدر و مادر). به یکی معنی فیلم بیآنکه بخواهد با زبانی شعاری و سطحی به عدم ارتباط درست این زن و مرد بپردازد و مشکل رابطه آنها بپردازد، در لفافه و به شکلی غیرمستقیم رابطهای را روایت میکند که نتیجهاش سکوت بچه است. از این رو این سکوت شکلی استعاری نیز به خود میگیرد و معناهای متفاوتی مییابد.
از همان نخستین سکانسها- که به شکلی جدایی نادر از سیمین را بخاطر میآورد- با زوجی روبرو هستیم که به سوالهای روانشناس پاسخ میدهند، اما آنها در ظاهر درباره خودشان حرف نمیزنند و به این سوالات درباره فرزندشان پاسخ میدهند. سوالات و پاسخها رفتهرفته پیچیدهتر میشود و پیچیدگیای در این رابطه آشکار میشود که تا انتها با گرههای مختلف تماشاگر را به دنبال میکشد. دوربین غالباً روی دست و بیتاب فیلمساز، شخصیتهایش را رها نمیکند و در تصاویری که به رغم فضای آشفته، غالباً حساب شده و دقیق هستند، تماشاگر را درگیر فضای غریبی میکند که در انتها با پایانی غیر قابل انتظار غافلگیرمان میکند.
تا نزدیک به انتها پدر و مادر رفتار خشنی با فرزندشان ندارند و ممکن است حتی این سوال برای تماشاگر پیش بیاید که چطور آنها در این وضعیت عصبانی نمیشوند، اما نزدیک به انتها، در سکانسی جذاب در کنار دریا، رابطه این سه نفر در یک مثلث مغشوش، به خشونتی میرسد که گزیر و گریزی از آن نیست. دوربین که تا به اینجا بیشتر بر نماهای نزدیک تأکید داشت، حالا در نماهای عمومی شاهد وضعیت بغرنجی است که این زوج را تا لبه انفجار عصبی میرساند. انفجار عصبی اما در پایان فیلم به شکل دیگری رخ مینمایاند، شکلی خلاف جهت و به دور انتظار.
اما تابستان با امید دومین ساخته صدف فروغی پس از فیلم آوا، به رغم جایزهاش و تحسینها فرنگیها، از هر نظر فیلم نومیدکنندهای است که به نظر میرسد تنها به خاطر سوژه جسارت آمیزش در سینمای ایران مورد توجه قرار گرفته است. فیلم داستان یک شناگر جوان را روایت میکند که نزدیک به انتهای فیلم میفهمیم با مربیاش وارد یک رابطه همجنسخواهانه شده است.
هر چند فیلم از انگشتشمار آثاری است که در سینمای بعد از انقلاب به این مقوله میپردازد، اما شیوه پرداخت و روایت فیلم ناپخته و در بسیاری از صحنهها آماتوری است. حدود یک ساعت ابتدای فیلم پر از دیالوگهای ممتد بیدلیل درباره مسابقه شنا است (بیآن که واقعاً ارزش و اهمیت این مسابقه و ارتباطش با رابطه پدر و مادر این پسر روشن شود) و همین طور اشارههای گیجکننده به نام شخصیتهای مختلفی که ما نمیدانیم که هستند، که در نتیجه آن یک مقدمه بسیار طولانی و زائد شکل میگیرد که تازه بعد از شصت دقیقه، در سکانسی در داخل دستشویی باشگاه، میفهمیم که موضوع اصلی فیلم چیست.