توریست مالزی
۲۰ بهمن ۱۴۰۳
توریست مالزی – هزاران نفر در ساعات شبنم زدۀ سپیده دم با این تصمیم خودخواسته از خواب بر می خیزند که گوشت و پوستشان را بفشارند، بکِشند و سوراخ کنند. شانه های این افراد قرار است در زیر بار کاوادیهای سی کیلوگرمی خم شود. این همان «تایپوسام»(Thaipusam)است؛ جشنواره ای از آیین هندو که هر ساله بیش از یک میلیون سرسپرده و بیننده را به هیجان می آورد، شگفتزده می کند و از نفس می اندازد.
«موروگان اعظم» (Lord Murugan)، پسر خداوندگار دگرگونی، «شیوا» (Shiva)، ایزدی است که تایپوسام به افتخار او برگزار می شود. نام تایپوسام از ترکیب «تای» به معنای «ماه» و «پوسام» به معنای «ستاره» می آید، دوره ای یکماهه از تقویم قمری قوم «تامیل» مطابق با نیمۀ ژانویه تا نیمۀ فوریه، فرخنده ترین زمان برای سرسپردگان موروگان. برگزار کنندگان این جشنواره در پرستشگاه مشهور موروگان در «غارهای باتو» (Batu Caves) در حومۀ «کوالالامپور» تجمع می کنند تا پیشکشهای خود را تقدیم نمایند و دعا بخوانند و یا صرفاً از فضای جشن مانند این مراسم لذت ببرند. مهمتر از همه، اما، تن آویزهای شگفت و توان بدنی مؤمنان در اجرای کارهای شگرف است که مردم را به این محل می کشاند. برای برخی ممکن است این سؤال مطرح می شود که چرا درد بی تاب کننده و تقدس باید با هم گره بخورند؟ پاسخ ما این است که این دو، آنگونه که تصور می شود، ارتباطی با یکدیگر ندارند.
پیش از هر چیز، بیایید نگاهی به ریشۀ حمل کاوادی بیندازیم. طبق آنچه که در اشعار حماسی هندو آمده است، استاد بزرگ «آگاتیار» (Agathiyar) به مریدش «ایدومبان» (Idumban) امر می کند که دو کوه «سیواگیری» و «ساکتیگیری» را از جا کنده و به نزد وی بیاورد. ایدومبان اطاعت کرده، هر کدام از کوهها را بر شانه ای می نهد و آهنگ بازگشت می کند. وقتی ایدومبان در راه، در «پالانی»، محل پرستشگاه پرآوازۀ موروگان، توقف می کند تا بیاساید، موروگان با لباس مبدل بر او ظاهر می شود. اما در مواجهه با رفتار متکبرانۀ او می رنجد و برای آنکه درسی به ایدومبان داده باشد، بر قلۀ یکی از کوهها می نشیند تا وزن زیادش حمل کوه را برای ایدومبان ناممکن سازد. روشن است که در نزاعی که میان این دو در می گیرد، ایدومبان شکست می خورد و جانش را از دست می دهد. اما وقتی موروگان وی را به زندگی باز می گرداند، ایدومبان از کبر توبه کرده و از او می خواهد که از این پس، تمام کاوادی بدوشان را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد. و اینگونه است که امروزه کاوادیهایی که بر شانه ها حمل می شوند، نماد دو کوه ذکر شده در این افسانه هستند.
جدا از علل پیدایش تایپوسام و مفهوم حمل کاوادی، امروزه بسیاری از مردم رنج بردن برای خدا را فلسفه ای منسوخ تلقی می کنند. اما «ویجی کاسی» (Vijay Kassey)، وکیل چهل و نه ساله ای که هر ساله از ۱۹۸۹ تا کنون کاوادی به دوش می کشد، این تصور که کارش رنج آور است را نادرست می داند. در نظر او، این عمل نوعی «سادانا»ست، فریضه ای که به قصد غلبه بر کبر، خشم، شهوت، آز و نفرت انجام می شود. حمل کاوادی به ویجی یاری می رساند تا این دسته از گناهان را ترک کند، دستاوردی که پس از سالها آموخته است چگونه به آن برسد.
اما همه کاوادی را برای رسیدن به این خواستِ ارزنده و یا بدست آوردن آنچه که تزکیۀ روح نامیده می شود، به دوش نمی کشند. آنگونه که ویجی می گوید، «برخی چون نذر کرده اند، این کار را می کنند. برخی دیگر هم می خواهند کسب و کارشان رونق گیرد، یا خداوند به آنها فرزندی عطا نماید.»
تایپوسام مراسمی نیست که به فروغ یک روزه اش محدود شود. مؤمنان از چهل و هشت روز پیش از جشنواره، روزه می گیرند و هر گونه تجمل، خودآرایی و تمنا را از خود دور می نمایند. ویجی می گوید: «در طول این دوران، احساس می کنم قوۀ درکم از زنگار زدوده می شود. یاد می گیرم چگونه همچون یک زاهد بیاندیشم و چطور ساده زندگی کنم. مناسکی که ما از سر می گذرانیم، رشد معنوی فرد را تقویت می کند». در طول این مدت، گیاهخواری یکی از بایدهاست. ویجی با اندوه می گوید: «اعتقاد ما بر این است که حیوانات هم همچون ما روح دارند. چرا انسانها باید برای سیر کردن شکمشان موجود ذی روحی را نابود کنند؟» سپس می خندد و با لحن غریبی از «جُرج برنارد شا» نقل می کند که: «نمی خواهم شکمم گورستان حیوانات مرده باشد».
علاوه بر پرهیز از کشتن، این رژیم غذایی سبک و ساده به مؤمنان کمک می کند تا از شکم پرستی دوری جویند. خودداری از انجام عمل جنسی، مصرف الکل و دخانیات، گفتن کلماتِ دور از نزاکت و حتا رفتن به سینما، از دیگر مواردی هستند که این افراد به آن توجه ویژه نشان می دهند. ویجی می افزاید: «ما حتا ریشمان را هم نمی زنیم، چون قرار نیست نگران ظاهرمان باشیم. وقتی درگیر مراقبت از روحت هستی، رسیدگی به جسمت جایی ندارد». کوتاه سخن اینکه، هر چیز که می آراید یا توجه را منحرف می سازد، باید از برنامۀ این روزه داران حذف شود.
در کنار گرفتن روزه، در دوران منتهی به تایپوسام، مؤمنان بدون بالش سر بر زمین می گذارند و هر روز صبح، پیش از سپیده، به قصد مراقبه و خواندن سرودهای مذهبی، از خواب بر می خیزند. اگر همۀ اینها به چشم شما اعمالی افراطی و منسوخ می رسد، باید بدانید که نظر روزه داران چیز دیگری است. ویجی می گوید: «گرفتن روزه کاری است که به ما لذت می دهد. دورانی نیست که بگوییم پس کی تمام می شود؟ وادار کردن خود به انجام آن بی معنی است. درست است که این مناسک نوعی از خود گذشتگی است، اما قرار است که روزه دار از انجام آن خرسند باشد». برای بیشتر پرستندگان موروگان، تایپوسام دوره ای از سال است که شادمانی به وفور از راه می رسد. ویجی با لبخند می گوید: «من هر سال با اشتیاق منتظر رسیدن این روزها هستم. گرفتن روزه نوعی عمل لذتبخش است؛ جسمت سبک می شود و مایۀ خوشحالی است. احساس شعفی که داری، وصف ناشدنی است».
صبح روز اصلی جشنواره، مؤمنان پیش از رفتن به سوی معبد، در اقامتگاههای بیرون غارهای باتو گرد هم می آیند. پس از انجام غسل و اندودن پیشانی با خاکستر مقدس، آنچنان می رقصند که حالت خلسه همه را فرا بگیرد. ویجی می گوید: «در آن موقع، حرکاتت دست خودت نیست. برخی حتا بهتر از رقصنده های آموزش دیده می رقصند، چراکه کنشهای غیر ارادی بدنشان سریعتر است». جسم ویجی نیز سبک می شود و با نیرویی که در حالت خودآگاه رسیدن به آن ناممکن می بود، از جا می جهد.
آنگاه نوبت به سوراخ کردن پشت، گونه ها، لبها و حتا پیشانی با سیخ و قلاب می رسد. شخصی که این کار را با بدن مؤمنان انجام می دهد نیز باید همچون آنان «پاک» باشد. جالب اینجاست که کسی در این جریان نه دردی احساس می کند و نه خونریزی دارد. ویجی می گوید: «تحملی که در حالت خلسه داری، واقعاً چشمگیر است. وقتی چشمهایت را می بندی، تمثال خداوند و گاه تصاویر کسانی را که از دنیا رفته اند، می بینی». از نظر ویجی، این حال آشکارا حسی وجد انگیز است؛ نشئۀ مست کننده ای است که از مواد مخدر نمی آید و بیرون آمدن از آن ناممکن می نماید. همین صحنه به تنهایی برای گردشگران و تماشاچیانی که دوربین به گردن در محوطۀ غارهای باتو جمع می شوند، تصویر باارزشی است. کاوادی به دوشان در میان رنگها و نواهای مسحور کننده می رقصند، می چرخند، سرود می خوانند و آنانی را که به تماشا ایستاده اند، به پیوستن به خود تشویق می کنند. گهگاه نیز، بی توجه به حرارتِ بالا و بدون آنکه زخمی بردارند، از روی خاکستر سوزان رد می شوند.
بالا بردن کاوادیهای سنگین از دویست و هفتاد و دو پلۀ معبد اصلی، نه تنها مؤمنان را خسته نمی کند، بلکه در انتهای راه، آنجا که از خلسه بیرون می آیند، احساس بهتری نیز پیدا می کنند. مناسکی که آن بالا برگزار می شود، بسیار ساده تر است: دیگر بار، خاکستر مقدس را به پیشانی می کشند و کاهنی برایشان دعا می خواند. با تمام شدن حالت خلسه، گاه پیش می آید که مؤمنی زیر بار کاوادی کمر خم کند و متوقف شود، اما نیرویش را به تدریج باز می یابد.
با این وجود، اوضاع همیشه برای کاوادی بدوشان خالی از درد نیست. گاه برخی افراد آنان را شماتت می کنند؛ یا با قضاوتِ ناصواب به سخره می گیرند و سوراخ کردن بدنهایشان را کار اوباش و عملی وحشیانه می خوانند. ویجی خاطر نشان می کند که «بعضی از مردم می گویند ما مراقبۀ خود را انجام می دهیم و دلیلی برای آزار جسممان نمی بینیم. اما نکته اینجاست که این عمل برای ما شادی بخش است. این اقدام جمعی، موجب ارتقاء معنوی ماست. وقتی آزارمان به دیگران نمی رسد، پس کارمان مانعی ندارد. شاید گمان می کنند جادوی سیاه در کار است یا اینکه ما نوعی مادۀ سرّی مصرف می کنیم. ولی ما از هیچ ماده و ترفندی بهره نمی گیریم؛ همه اش کاملاً طبیعی است».
اینگونه به نظر می رسد که علیرغم ارتباط تنگاتنگِ تایپوسام با عشق به یک ایزدِ هندو، مناسک آن قادر است ایمان هر خداباوری را ارتقا دهد. دیدن چینی ها، غربیان مسیحی و یا بوداییانی که تنها پارچۀ سفیدی به میان بسته اند و در حالت خلسه، افتان و چرخان کاوادی حمل می کنند، منظرۀ چندان کمیابی نیست. توضیح اقدام این افراد دشوار است، اما آنگونه که ویجی می گوید، اغلب به دلیل احساس تعلقی است که برخی از پیروان دیگر مذاهب به غارهای باتو دارند؛ برخی نیز از این جشنواره به عنوان فرصتی برای برآوردن آرزوهای خود استفاده می کنند. چه ابلهانه و منسوخ بنامندش و چه مهیج و سرگرم کننده، تایپوسام جشنواره ای است که بدون توجه به قضاوت دیگران، هر ساله با شکوهِ تمام از راه می رسد و با حرکات موزونش همه را به تماشا وا می دارد.
«موروگان اعظم» (Lord Murugan)، پسر خداوندگار دگرگونی، «شیوا» (Shiva)، ایزدی است که تایپوسام به افتخار او برگزار می شود. نام تایپوسام از ترکیب «تای» به معنای «ماه» و «پوسام» به معنای «ستاره» می آید، دوره ای یکماهه از تقویم قمری قوم «تامیل» مطابق با نیمۀ ژانویه تا نیمۀ فوریه، فرخنده ترین زمان برای سرسپردگان موروگان. برگزار کنندگان این جشنواره در پرستشگاه مشهور موروگان در «غارهای باتو» (Batu Caves) در حومۀ «کوالالامپور» تجمع می کنند تا پیشکشهای خود را تقدیم نمایند و دعا بخوانند و یا صرفاً از فضای جشن مانند این مراسم لذت ببرند. مهمتر از همه، اما، تن آویزهای شگفت و توان بدنی مؤمنان در اجرای کارهای شگرف است که مردم را به این محل می کشاند. برای برخی ممکن است این سؤال مطرح می شود که چرا درد بی تاب کننده و تقدس باید با هم گره بخورند؟ پاسخ ما این است که این دو، آنگونه که تصور می شود، ارتباطی با یکدیگر ندارند.
پیش از هر چیز، بیایید نگاهی به ریشۀ حمل کاوادی بیندازیم. طبق آنچه که در اشعار حماسی هندو آمده است، استاد بزرگ «آگاتیار» (Agathiyar) به مریدش «ایدومبان» (Idumban) امر می کند که دو کوه «سیواگیری» و «ساکتیگیری» را از جا کنده و به نزد وی بیاورد. ایدومبان اطاعت کرده، هر کدام از کوهها را بر شانه ای می نهد و آهنگ بازگشت می کند. وقتی ایدومبان در راه، در «پالانی»، محل پرستشگاه پرآوازۀ موروگان، توقف می کند تا بیاساید، موروگان با لباس مبدل بر او ظاهر می شود. اما در مواجهه با رفتار متکبرانۀ او می رنجد و برای آنکه درسی به ایدومبان داده باشد، بر قلۀ یکی از کوهها می نشیند تا وزن زیادش حمل کوه را برای ایدومبان ناممکن سازد. روشن است که در نزاعی که میان این دو در می گیرد، ایدومبان شکست می خورد و جانش را از دست می دهد. اما وقتی موروگان وی را به زندگی باز می گرداند، ایدومبان از کبر توبه کرده و از او می خواهد که از این پس، تمام کاوادی بدوشان را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد. و اینگونه است که امروزه کاوادیهایی که بر شانه ها حمل می شوند، نماد دو کوه ذکر شده در این افسانه هستند.
جدا از علل پیدایش تایپوسام و مفهوم حمل کاوادی، امروزه بسیاری از مردم رنج بردن برای خدا را فلسفه ای منسوخ تلقی می کنند. اما «ویجی کاسی» (Vijay Kassey)، وکیل چهل و نه ساله ای که هر ساله از ۱۹۸۹ تا کنون کاوادی به دوش می کشد، این تصور که کارش رنج آور است را نادرست می داند. در نظر او، این عمل نوعی «سادانا»ست، فریضه ای که به قصد غلبه بر کبر، خشم، شهوت، آز و نفرت انجام می شود. حمل کاوادی به ویجی یاری می رساند تا این دسته از گناهان را ترک کند، دستاوردی که پس از سالها آموخته است چگونه به آن برسد.
اما همه کاوادی را برای رسیدن به این خواستِ ارزنده و یا بدست آوردن آنچه که تزکیۀ روح نامیده می شود، به دوش نمی کشند. آنگونه که ویجی می گوید، «برخی چون نذر کرده اند، این کار را می کنند. برخی دیگر هم می خواهند کسب و کارشان رونق گیرد، یا خداوند به آنها فرزندی عطا نماید.»
تایپوسام مراسمی نیست که به فروغ یک روزه اش محدود شود. مؤمنان از چهل و هشت روز پیش از جشنواره، روزه می گیرند و هر گونه تجمل، خودآرایی و تمنا را از خود دور می نمایند. ویجی می گوید: «در طول این دوران، احساس می کنم قوۀ درکم از زنگار زدوده می شود. یاد می گیرم چگونه همچون یک زاهد بیاندیشم و چطور ساده زندگی کنم. مناسکی که ما از سر می گذرانیم، رشد معنوی فرد را تقویت می کند». در طول این مدت، گیاهخواری یکی از بایدهاست. ویجی با اندوه می گوید: «اعتقاد ما بر این است که حیوانات هم همچون ما روح دارند. چرا انسانها باید برای سیر کردن شکمشان موجود ذی روحی را نابود کنند؟» سپس می خندد و با لحن غریبی از «جُرج برنارد شا» نقل می کند که: «نمی خواهم شکمم گورستان حیوانات مرده باشد».
علاوه بر پرهیز از کشتن، این رژیم غذایی سبک و ساده به مؤمنان کمک می کند تا از شکم پرستی دوری جویند. خودداری از انجام عمل جنسی، مصرف الکل و دخانیات، گفتن کلماتِ دور از نزاکت و حتا رفتن به سینما، از دیگر مواردی هستند که این افراد به آن توجه ویژه نشان می دهند. ویجی می افزاید: «ما حتا ریشمان را هم نمی زنیم، چون قرار نیست نگران ظاهرمان باشیم. وقتی درگیر مراقبت از روحت هستی، رسیدگی به جسمت جایی ندارد». کوتاه سخن اینکه، هر چیز که می آراید یا توجه را منحرف می سازد، باید از برنامۀ این روزه داران حذف شود.
در کنار گرفتن روزه، در دوران منتهی به تایپوسام، مؤمنان بدون بالش سر بر زمین می گذارند و هر روز صبح، پیش از سپیده، به قصد مراقبه و خواندن سرودهای مذهبی، از خواب بر می خیزند. اگر همۀ اینها به چشم شما اعمالی افراطی و منسوخ می رسد، باید بدانید که نظر روزه داران چیز دیگری است. ویجی می گوید: «گرفتن روزه کاری است که به ما لذت می دهد. دورانی نیست که بگوییم پس کی تمام می شود؟ وادار کردن خود به انجام آن بی معنی است. درست است که این مناسک نوعی از خود گذشتگی است، اما قرار است که روزه دار از انجام آن خرسند باشد». برای بیشتر پرستندگان موروگان، تایپوسام دوره ای از سال است که شادمانی به وفور از راه می رسد. ویجی با لبخند می گوید: «من هر سال با اشتیاق منتظر رسیدن این روزها هستم. گرفتن روزه نوعی عمل لذتبخش است؛ جسمت سبک می شود و مایۀ خوشحالی است. احساس شعفی که داری، وصف ناشدنی است».
صبح روز اصلی جشنواره، مؤمنان پیش از رفتن به سوی معبد، در اقامتگاههای بیرون غارهای باتو گرد هم می آیند. پس از انجام غسل و اندودن پیشانی با خاکستر مقدس، آنچنان می رقصند که حالت خلسه همه را فرا بگیرد. ویجی می گوید: «در آن موقع، حرکاتت دست خودت نیست. برخی حتا بهتر از رقصنده های آموزش دیده می رقصند، چراکه کنشهای غیر ارادی بدنشان سریعتر است». جسم ویجی نیز سبک می شود و با نیرویی که در حالت خودآگاه رسیدن به آن ناممکن می بود، از جا می جهد.
آنگاه نوبت به سوراخ کردن پشت، گونه ها، لبها و حتا پیشانی با سیخ و قلاب می رسد. شخصی که این کار را با بدن مؤمنان انجام می دهد نیز باید همچون آنان «پاک» باشد. جالب اینجاست که کسی در این جریان نه دردی احساس می کند و نه خونریزی دارد. ویجی می گوید: «تحملی که در حالت خلسه داری، واقعاً چشمگیر است. وقتی چشمهایت را می بندی، تمثال خداوند و گاه تصاویر کسانی را که از دنیا رفته اند، می بینی». از نظر ویجی، این حال آشکارا حسی وجد انگیز است؛ نشئۀ مست کننده ای است که از مواد مخدر نمی آید و بیرون آمدن از آن ناممکن می نماید. همین صحنه به تنهایی برای گردشگران و تماشاچیانی که دوربین به گردن در محوطۀ غارهای باتو جمع می شوند، تصویر باارزشی است. کاوادی به دوشان در میان رنگها و نواهای مسحور کننده می رقصند، می چرخند، سرود می خوانند و آنانی را که به تماشا ایستاده اند، به پیوستن به خود تشویق می کنند. گهگاه نیز، بی توجه به حرارتِ بالا و بدون آنکه زخمی بردارند، از روی خاکستر سوزان رد می شوند.
بالا بردن کاوادیهای سنگین از دویست و هفتاد و دو پلۀ معبد اصلی، نه تنها مؤمنان را خسته نمی کند، بلکه در انتهای راه، آنجا که از خلسه بیرون می آیند، احساس بهتری نیز پیدا می کنند. مناسکی که آن بالا برگزار می شود، بسیار ساده تر است: دیگر بار، خاکستر مقدس را به پیشانی می کشند و کاهنی برایشان دعا می خواند. با تمام شدن حالت خلسه، گاه پیش می آید که مؤمنی زیر بار کاوادی کمر خم کند و متوقف شود، اما نیرویش را به تدریج باز می یابد.
با این وجود، اوضاع همیشه برای کاوادی بدوشان خالی از درد نیست. گاه برخی افراد آنان را شماتت می کنند؛ یا با قضاوتِ ناصواب به سخره می گیرند و سوراخ کردن بدنهایشان را کار اوباش و عملی وحشیانه می خوانند. ویجی خاطر نشان می کند که «بعضی از مردم می گویند ما مراقبۀ خود را انجام می دهیم و دلیلی برای آزار جسممان نمی بینیم. اما نکته اینجاست که این عمل برای ما شادی بخش است. این اقدام جمعی، موجب ارتقاء معنوی ماست. وقتی آزارمان به دیگران نمی رسد، پس کارمان مانعی ندارد. شاید گمان می کنند جادوی سیاه در کار است یا اینکه ما نوعی مادۀ سرّی مصرف می کنیم. ولی ما از هیچ ماده و ترفندی بهره نمی گیریم؛ همه اش کاملاً طبیعی است».
اینگونه به نظر می رسد که علیرغم ارتباط تنگاتنگِ تایپوسام با عشق به یک ایزدِ هندو، مناسک آن قادر است ایمان هر خداباوری را ارتقا دهد. دیدن چینی ها، غربیان مسیحی و یا بوداییانی که تنها پارچۀ سفیدی به میان بسته اند و در حالت خلسه، افتان و چرخان کاوادی حمل می کنند، منظرۀ چندان کمیابی نیست. توضیح اقدام این افراد دشوار است، اما آنگونه که ویجی می گوید، اغلب به دلیل احساس تعلقی است که برخی از پیروان دیگر مذاهب به غارهای باتو دارند؛ برخی نیز از این جشنواره به عنوان فرصتی برای برآوردن آرزوهای خود استفاده می کنند. چه ابلهانه و منسوخ بنامندش و چه مهیج و سرگرم کننده، تایپوسام جشنواره ای است که بدون توجه به قضاوت دیگران، هر ساله با شکوهِ تمام از راه می رسد و با حرکات موزونش همه را به تماشا وا می دارد.
