توریست مالزی
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
امید جلیلی به عنوان نخستین کمدین ایرانیتبار با شهرت جهانی، در شمار کمدینهایی است که جوکهایش همزمان با خنداندن مخاطبان، آنان را به تفکر عمیقتر وامیدارد. سوژههای او از اختلافات فرهنگی و نژادی تا موضوعات سیاسی روز را در برمیگیرد و بسیاری از مرزها را میشکند. آنچه در پی میآید گفت و گویی با امید جلیلی قبل از سفرش به مالزی است. شوی مالزی بخشی از تور جهانی امید جلیلی است که کانادا، آلمان، انگلستان، مالزی، نیوزیلند، استرالیا و آمریکا را در برمیگیرد. – علیرضا رضایی
– اولین پرسشم قرار بود این باشد که چه چیزی ابتدا شما را به سمت کمدی کشاند و چگونه متوجه شدید که این راه مناسبی برای شماست؟ اما بعد از خواندن بیوگرافی شما تصمیم گرفتم این سوال را بپرسم: آیا درست است که شما در آزمونهای A-level شش بار مردود شدید و با دستکاری نتیجه توانستید به دانشگاه اولستر وارد شوید؟ این میتواند یک شوخی واقعی برای فردی با استعداد شما باشد.
– بله، درست است. درست است که من برای ورود به دانشگاه دروغ گفتم. بله، دروغ گفتم چون بسیار ناامید بودم. به والدینم نوشته بودم که اگر به دانشگاه نروم، به لژیون خارجی فرانسه میپیوندم که همانطور که میدانید، یک ارتش بینالمللی در بیابان است. بنابراین، مجبور بودم به دانشگاه بروم و در واقع فکر میکنم فقط به دلیل آموزش بد بود که دروغ گفتم تا وارد شوم. به طرز معجزهآسایی قبول شدم، اما در آن زمان به بدترین دانشگاه در کل بریتانیا، دانشگاه اولستر در ایرلند شمالی در زمان جنگ رفتم. وقتی به خودم در سن نوزده سالگی نگاه میکنم، میبینم که کاملاً مصمم بودم که به دانشگاه بروم. بله، درست است که این نشاندهنده پافشاری من بود. مجبور بودم به دانشگاه بروم و به خودم باور داشتم. فکر میکردم دنیا اشتباه میکند. نمرات بسیار بدی میگرفتم. آزمونهایم را مجدداً میدادم و همچنان فکر میکردم آنها اشتباه میکنند و من یک دانشجوی با نمره A هستم. نمراتم همیشه E و D بود، اما همچنان فکر میکردم دنیا اشتباه میکند. برای اینکه باور کنید که دنیا اشتباه میکند، نوعی خودشیفتگی لازم است، اما من آن را داشتم و فکر میکنم استندآپ کمدی هم به همین خودباوری نیاز دارد. فکر میکنم خودباوری من بیش از حد بود. مجبور بودم به دنیا ثابت کنم که آنها اشتباه میکنند.
– کمدی شما اغلب به موضوعات تلخی مانند نژادپرستی، تبعیض، ممنوعیتهای مسافرتی و تحریمها میپردازد. در حالی که درباره این مسائل جدی شوخی میکنید، همچنین مخاطبان را به فکر وادار میکنید. به نظر شما نقش کمدی سیاه امروز چیست و چگونه تعادل میان هنجارشکنی و رعایت برخی مرزبندیها را حفظ میکنید؟
– این یک سوال فوقالعاده و بسیار پیچیده است. فکر میکنم آنچه میپرسید این است که چگونه با کمدی سیاه برخورد میکنم. برای من، تفاوت زیادی بین کمدی که صرفا خندهدار است و کمدی که به سوژههای تلخ و تیره میپردازد، است وجود دارد. حالا وقتی میگویید کمدی سیاه، باید بدانیم که درآوردن این نوع کمدی بسیار دشوار است. برای من، از نظر فرهنگی نوع ضرورت بود که به سوژههای تلخ و تیره بپردازم. به نظر میرسید که باید از مردم خود دفاع کنم. بعد از ۱۱ سپتامبر، مردم من همه کسانی بودند که در منطقهای از ایران گرفته تا پاکستان و عربستان سعودی و غیره زندگی میکنند. به نظر میرسید که نماینده کل منطقهای از مردم قهوهای بودم. میخواستم به مسائلی که دنیا را شوکه کرده بود، واکنش نشان دهم. وقتی دو هواپیما به آن برجهای دوقلوی نیویورک برخورد کردند، دنیا برای اولین بار با چنین حادثهای روبرو شد. ما هرگز چنین نفرتی نسبت به غرب ندیده بودیم. همه چیز زندگی من درباره بازیگری در فیلمهای هالیوودی بود. سپس تغییر کرد. احساس کردم که کمدی استندآپ برای پل زدن بین شرق و غرب بهترین گزینه است. در آن زمان موفقیتی هم کسب کردم. من به تازگی جایزه تایم اوت برای بهترین استندآپ را کسب کرده بودم که در بریتانیا بسیار معتبر بود. در سال ۲۰۰۱، من جایزه را بردم. بنابراین به نظر میرسید که این سیگنالی بود که منتظرش بودم تا از کمدی استندآپ به عنوان پلی بین شرق و غرب استفاده کنم. فکر میکنم اکنون دوباره در نقطهای قرار داریم که دنیا دیوانه شده است و برخی افراد باید برخیزند و صدای عقل باشند. استندآپ کمدی راهی برای درک مسائل دشوار بود. در واقع، برای من موضوع کمدی سیاه مطرح نبود. بلکه پرداختن به موضوعات بسیار دشوار و استفاده از کمدی برای روشن کردن آنها و درک آن برای جهانی گیج و متحیر بود. جهانی که توسط اطلاعات نادرست منحرف شده بود. در دنیای امروزهمه چیز توسط شبکههای اجتماعی هدایت میشود که لبریز از اطلاعات نادرست است. بنابراین، فکر میکنم که این چیزی بود که در آن زمان سعی داشتم انجام دهم.
– فکر میکنم میدانستید که اگر این مسائل را به طور جدی مطرح کنید، ممکن است کارساز نباشد. مردم بیشتر با شیوهای که کمدی مسائل را توضیح میدهد، ارتباط برقرار میکنند.
– بله. برای رویکرد جدی، اخبار و مفسران تلویزیونی را داریم. ما کانالها و رسانههای مختلف زیادی داریم که دیدگاههای مختلف را بیان میکنند و درباره آنها بحث میکنند. اما مردم به کمدینها اعتماد بیشتری دارند، زیرا چیزی که ما واقعاً میخواهیم انجام دهیم این است که مردم را سرگرم کنیم. ما میخواهیم مردم شب خوبی داشته باشند. بنابراین وقتی با این درک که مردم به ما اعتماد دارند، به صحنه میآییم، کاری نمیکنیم که آنها را برنجانیم. البته من کارهایی هم انجام دادهام که بعضیها را رنجانده است، اما ما تلاش میکنیم مردم را بخندانیم. وقتی مردم به شما اعتماد دارند، این به شما فضای بیشتری میدهد تا ایدهها را به شکلی که رسانههای خبری نمیتوانند، گسترش دهید. میدانید، برخی از روزنامهها و نشریات حتی نمیتوانند درباره برخی مسائل صحبت کنند زیرا آنها یک دیدگاه خاصی را باید بیان کنند. آنها توسط برخی از احزاب، گروهها و شرکتها تأمین مالی میشوند. شما میتوانید آنها را چپگرا یا راستگرا بنامید یا بگویید که آنها دستور کار خاصی دارند، در حالی که دستور کار یک کمدین تنها این است که شما را بخنداند. بنابراین، مردم به ما اعتماد دارند و فکر میکنم این چیزی است که ما آن را بسیار جدی میگیریم. به ویژه جوانانی که اکنون اخبار خود را از شوهای کمدی مانند دیلی شو در آمریکا که توسط جان استوارت مشهور شد و سپس ترور نوآ آن را ادامه داد، دریافت میکنند. حالا جان استوارت دوباره بازگشته است. بسیاری از جوانان این شوها را تماشا میکنند. آنها اخبار و دیدگاههای خود را از این کمدینها دریافت میکنند.
– طنز سیاسی (Political Satire) بخش مهمی از سوژههای شما است. فکر میکنم جوکهای مربوط به برگزیت از معروفترین آنها باشد. چگونه مرز باریک میان جسارت و احترام را در مواجهه با مسائل سیاسی مدیریت میکنید؟
– نگاه یک سیاستمدار با نگاه یک کمدین بسیار متفاوت است. وقتی به سیاستمداران نگاه میکنید، میدانید که آنها نماینده کدام حزب سیاسی هستند، اما برای یک کمدین، بهترین چیز این است که شما حتی ندانید دیدگاه سیاسی او چیست. دیدگاه سیاسی یک کمدین باید انسانی باشد. مانند وقتی که درباره غزه و اسرائیل صحبت میکنیم، بسیار مهم است که مردم بفهمند دیدگاه من بر پایه انسانیت، صلح و عشق است.
در مورد تأثیرات سیاسی کمدینها، مطمئنم که میتوان کمدینهایی داشت که نماینده دیدگاه سیاسی خاصی باشند و شما میتوانید از آن لذت ببرید، اما معمولاً آنها برای کسانی که از قبل به همان دیدگاه اعتقاد دارند صحبت میکنند. شما از واژه Satire استفاده کردید. در زبان فارسی، من واژه «طنز» را خیلی دوست دارم که هم معنی satire است. طنز همچنین مانند “چاقوی جراحی” است، یعنی باید زخمی کنید قبل از این که بتوانید درمان کنید. پس ایرانیان درست میگویند. وقتی از معنی واقعی طنز صحبت میکنیم، بحث پیدا کردن حقیقت است و گاهی اوقات حقیقت آسیب میزند. شما میتوانید از چیزی که کسی میگوید ناراحت شوید و احساس کنید که به شما آسیب وارد شده است، اما آنها این حرفها را میزنند تا وارد ذهن شما شوند و مثل یک جراح آن را درمان کنند. این کاری است که طنز در بالاترین سطح باید انجام دهد. ما جراحان جامعه هستیم. ما از طنز بهعنوان چاقوی جراحی برای برجسته کردن مشکل استفاده میکنیم و سپس به آن نور میتابانیم. اگر این کار را درست انجام دهیم، فکر میکنم نباید آنقدرها به یک دیدگاه سیاسی یا حزبی خاص وابسته باشیم. نباید یک برنامه سیاسی را دنبال کنیم. برنامه شما باید همیشه درباره انسانیت باشد؛ درباره عشق، صلح و خنداندن مردم.
فکر میکنم که برای من این بالاترین سطح است، اما این به این معنی نیست که یک قاعده است. شما میتوانید یک کمدین چپگرا باشید، میتوانید یک کمدین راستگرا باشید و باز هم بامزه باشید. این مشکلی نیست، اما فکر میکنم بهتر است کمدینها کمی دور از تبلیغ یک برنامه سیاسی خاص باشند.
– شما اغلب عناصری از فرهنگ ایرانی خود را در کمدی خود گنجاندهاید. ریشههای خانوادگی شما چگونه بر کمدی شما تأثیر میگذارند و آیا احساس میکنید مسئولیتی در قبال معرفی فرهنگ ایرانی دارید؟
– پدر و مادر من ایرانی و بسیار میهنپرست بودند. شاید به این دلیل که در سال ۱۹۵۸ از ایران مهاجرت کردند، اما این هرگز با قصد فرار نبود. آنها ایران را دوست داشتند و حتی با این که من در انگلستان به دنیا آمدم، اولین زبانی که صحبت کردم فارسی بود. بنابراین میراث ایرانی من بسیار واضح بود. من در مدرسه خیلی به ایرانی بودنم افتخار میکردم. یک بچه ایرانی دیگر هم در مدرسه بود و ما فارسی را با صدای بلند صحبت میکردیم. مردم میپرسیدند، وای، این چه زبانی است؟ ما میگفتیم این زبان فارسی است.
اما بعد از سال ۱۹۷۹ ما با صدای بلند فارسی صحبت نمیکردیم. وقتی ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم، این تغییر کرد و ما خیلی ساکت شدیم. ما شرمنده بودیم به خاطر تمام تصاویری که رسانهها از کشورمان نشان میدادند. بنابراین وقتی اتفاقاتی درباره ایران رخ میدهد، میدانستم که نباید خیلی کار کنم چون ایرانیان میتوانند خودشان را نمایان کنند، اما فقط برای مخاطب بریتانیایی، سعی کردم فرهنگمان را توضیح دهم. سعی کردم برخی از ناآرامیهای سیاسی را توضیح دهم. در سپتامبر ۲۰۲۲، من تقریباً بیشتر حسابهای شبکههای اجتماعیام را به آنچه در ایران میگذشت اختصاص دادم و فکر میکنم این کار درست بود چون من به ایرانی بودنم افتخار میکنم. این یک گروه از ما بود، همه کمدینهای ایرانی، من، مکس امینی، ماز جبرانی و تهران هم بود.
ما با ۸۷ میلیون نفر در ارتباط هستیم و بنابراین باید بگویم میراث من چیزی است که کمدی من را به جلو میبرد. فکر میکنم فرهنگ فارسی شیرین است. ایرانیان به طور کلی فوقالعاده هستند و من به ملیت خودم بسیار افتخار میکنم. اما گاهی واقعیت به شکل دیگری خود را به ما گوشزد میکند. وقتی تیم المپیک پناهندگان را میبینید، از ۳۷ نفر، ۱۴ نفرشان ایرانی هستند. این به این معنی است که ما بیشتر از هر کشور دیگری، ایرانی در تیم پناهندگان داریم. این به این معنی است که ما بیش از هر کشور جنگزدهای از هم پاشیده شدهایم، در حالی که جنگی در داخل ایران در جریان نیست. نوعی جنگ داخلی در شبکههای اجتماعی در جریان است و طنز در این میان نقش مهمی ایفا میکند. معمولاً وقتی مردم تحت فشار هستند، حساسیت فرهنگی و به کارگیری طنز افزایش مییابد. من به کمدینهای ایرانی و به مردم ایران بسیار افتخار میکنم چون آنها واقعاً بهترین جنبههای خود را نشان میدهند با ایستادن در کنار انسانیت، صلح و عشق.
– برخی از چیزهایی که درباره ایرانیان میگویید، حتی برای خود ایرانیان هم جدید و مکاشفهآمیز است. یکی از ویدیوهای شما که بین ایرانیان بسیار به اشتراک گذاشته شده، ویدیویی است که در آن میگویید که ایرانیان در همه چیز، بهویژه در عشق، پرشور هستند. جوک اصلی در این قسمت است: دستم را میبرم و با خونم نامه مینویسم. و به معشوقم میگویم: بخوان! در واقع، همهی ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی کردهاند با همین تفاوت آشکار روبرو شدهاند.
– بله، فکر میکنم این چیزی است که ما واقعاً نمیفهمیم. ما چنین پرشور هستیم. ایرانیان درباره هر چیزی بحث میکنند. ما درباره چیزها بسیار پرشور هستیم، چون زندگی را دوست داریم و وقتی زندگی را دوست دارید، درباره همه چیز پرشور هستید.
ببینید! من در انگلستان به دنیا آمده و بزرگ شدهام، جایی که مردم هم درباره تیمهای فوتبال خود پرشور هستند. مردم درباره چیزها اشتیاق دارند و بعد شورشها و ضدشورشها در خیابانها رخ میدهد. عدهای درباره یک چیز مینویسند، بعد گروه دوم میآیند و علیه آنها مینویسند. اما من اشتیاق ایرانیان و اشتیاق مردم خاورمیانه را در سطحی کاملاً متفاوت میبینم. فکر میکنم ما چیزهای زیادی داریم که باید درباره آنها پرشور باشیم. درباره غذا، موسیقی و فرهنگ.
فکر میکنم این چیزی است که مرا بسیار تحت تأثیر قرار داده است. به نوعی من یک ترکیبی از دو فرهنگ هستم. هر دو فرهنگ پرشور هستند اما در سطوح مختلف. همیشه احساس کردهام که ایرانیان واقعاً نمیبینند که چقدر پرشور هستند و این در واقع میتواند خندهدار و همچنین الهامبخش باشد. شور و اشتیاق یک ویژگی بسیار باارزش در زندگی است. اشتیاق یعنی داشتن شور و شوق، به فرزندانم میگویم مهمترین کلمهای که ما در زبان فارسی داریم و در زبان انگلیسی نداریم، کلمه “زرنگ” است. زرنگ کلمهای است که به معنای داشتن ابتکار عمل است. به معنای سریع فکر کردن است. به معنای داشتن اشتیاق کافی برای عمل در لحظه و انجام کاری خارج از چارچوب است. به فرزندانم یاد میدهم که به این کلمه نگاه کنند، آنها فارسی را به خوبی صحبت نمیکنند اما آن را میفهمند. زرنگ چیزی است که از فرهنگ ما بیرون میآید. پس شما باید شور داشته باشید. باید اهمیت بدهید و باید تصمیمات درستی بگیرید و اغلب این تصمیمات خارج از چارچوب هستند. اگر در ترافیک گیر کرده باشم، از روی جدول و پیادهرو رد میشوم. قانون را میشکنم. بچههایم با تعجب میگویند بابا داری چه کار میکنی؟
این باید آن شور درونی باشد که مرا وادار به انجام کاری کند تا زرنگ باشم و وضعیت را تغییر دهم. فکر میکنم این از فرهنگ ما ناشی میشود که میخواهیم اوضاع بهتر شود و انگیزهاش را هم داریم. همان چیزی که در انگلیسی به آن میگویند “gumption”، یعنی توانایی و انگیزهای که برای تغییر اوضاع داریم.
– نژاد و قومیت همیشه در جوکهای شما نقش داشتهاند. از نمایشهای قدیمی مانند “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی”، و “عرب و یهودی” تا نمایشهای کوتاه مانند “Lucky Arab Sketch”. چگونه با این موضوعات حساس به گونهای برخورد میکنید که به جای ایجاد شکاف میان قومها و ملیتها، تفاهم ایجاد شود؟
– “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی” اولین نمایش استندآپ من بود. من شبیه پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی به نظر میرسیدم، اما درون من یک انگلیسی باریک و بلند قد با گونههای برجسته وجود داشت. من این هویت انگلیسی را درونم داشتم، اما ظاهرم متفاوت بود و فکر میکنم این چیزی بود که کمدی را هدایت میکرد. این یک موقعیت خندهدار بود. من به عنوان پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی شناخته شدم. یک برنامه تلویزیونی بود که در مسابقه استندآپ آن را برنده شدم. این برنامهای به نام “Big Big Talent Show” بود. این برنامه پیشگام Britain’s Got Talent و America’s Got Talent بود. این اولین نمایش بزرگ استعدادها در انگلستان به شمار میرفت. در ITV پخش میشد و جاناتان راس، معروفترین مجری آن روزها، میزبان آن بود. یک برنده کلی وجود داشت و سپس برنده بخش کمدی بود. من بخش کمدی را برنده شدم، اما هیچکس نام مرا نمیدانست. من به عنوان پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی معروف شدم. سپس با نام امید جلیلی به ادینبورگ رفتم و هیچکس مرا نشناخت. غالبا کسی که در تلویزیون بوده و با یک نام کمدی “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی” برنده شده، از آن نام استفاده میکند، اما من به ادینبورگ رفتم و از نام خودم استفاده کردم و هیچکس به نمایش من نیامد. این یک تصمیم بازاریابی بسیار احمقانه بود، اما این هم از فرهنگ من ریشه میگرفت. من گفتم این نام من است. من آن را تغییر نمیدهم. والدینم نام مرا به من دادهاند و من از آن استفاده میکنم. یکی از اولین جوکها این بود که نام من امید عبدالقاسم ابراهیم ممدوح است، اما مرا “Trevor” صدا کنید. این اولین جوک بود. موضوع درباره این بود که به نام خودم امید جلیلی افتخار میکردم و درباره افرادی که نام خود را تغییر میدهند شوخی میکردم. من هرگز این احساس را نداشتم. آنها که نام خود را تغییر میدهند، به سادگی درباره فرهنگ خود احساس ناامنی دارند، اما من یک ایرانی مغرور بودم. من از نام خود استفاده میکنم و اگر شما مرا دوست دارید، نام مرا یاد میگیرید. من به انگلیسیها گفتم نام من به معنای “امید” است و جلیلی به معنای “کمتر” است. پس همه فکر میکنند این مرد نامش “ناامید” است.
این یکی از اولین جوکهایی بود که انجام دادم و به تمسخر این موضوع میپرداختم که افرادی از فرهنگ ما وقتی وارد فرهنگ دیگری میشوند، باید هویت خود را تغییر دهند تا بتوانیم جا بیافتیم و راحتتر زندگی کنیم . من این موضوع را به عنوان یک اشتباه برجسته میکردم. شما هیچوقت نمیبینید که انگلیسیها وقتی به ایران میروند بگویند سلام نام من عبدالقاسم است.
من فکر میکنم این یک کار مهم بود که انجام دادم و همه اینها از عشق من به فرهنگم ناشی میشد. وقتی ما به نژاد نگاه میکنیم، این یک مسئله بسیار پیچیده است. وقتی ما، مردم خاورمیانه، به غرب میرویم، معمولاً اما نه همیشه، باید خودمان را کوچک کنیم تا بتوانیم عمل کنیم. من فکر میکنم این چیزی بود که با آن بزرگ شدم. چیزی که میدیدم، یک طنز بود که باید آن را با شوخطبعی برجسته کنم.
– شما در اغلب فیلمها نقش شخصیتهای عرب را بازی کردهاید. آیا این موضوع که یک عرب شناخته شوید شما را آزار میدهد؟ یا این حقیقت را پذیرفتهاید که برای غربیها همه ما شبیه هم هستیم؟
– در داخل ایران، مردم نوعی مرز بین خود و کشورهای همسایه دارند، اما من فکر میکنم در زمینههای مختلف، همه ما شبیه به هم به نظر میرسیم. وقتی در تلویزیون با ووپی گلدبرگ بودم، آگاهانه انتخاب کردم که از لهجه عربی استفاده کنم. من آگاهانه لهجهای خاورمیانهای را انتخاب کردم چون فکر میکردم که در آن لهجه انرژی و هیجان بیشتری وجود دارد. لهجه عربی سریعتر و پرانرژیتر بود. در واقع، من لهجه را تغییر دادم و بعد نشان دادم که چقدر انگلیسی هستم. مخاطب بریتانیایی لهجهی عربی را میشناخت. بنابراین ما این تصمیم را با ووپی گلدبرگ بعد از حملات ۱۱ سپتامبر گرفتیم. آنها مرا برای حضور در نمایش خواستند و از ما در مورد لهجه سوال کردند. من گفتم: “خب، میخواهم با لهجه ایرانی این کار را انجام دهم.” اما آنها پرسیدند: “میتوانی با لهجه عربی این کار را انجام دهی؟” و من گفتم: “خب، ما کشور عربی نیستیم.” مجبور شدم این موضوع را برایشان توضیح دهم. ووپی گفت: “من میدانم، اما فکر میکنم در حال حاضر برای مخاطبان آمریکایی که حدود یک میلیون نفر هستند، برای ایجاد ارتباط با خاورمیانه، بهتر است که این کار را با لهجه عربی انجام دهی که پویاتر است.” به نظرم این چیزی بود که اتفاق افتاد، اما همچنین نماینده تمام منطقه بود. همانطور که میدانید، من اکنون وقت زیادی را در مصاحبهها صرف توضیح این موضوع میکنم که فرهنگ ایرانی بسیار متفاوت است.
– شما در کارهای خود شوخیهای فراوانی با خانواده سلطنتی بریتانیا داشتهاید. چه چالشها یا ملاحظاتی در شوخی با چنین شخصیتهای برجستهای وجود دارد؟
– فکر میکنم کل خانواده سلطنتی بسیار با من مهربان بودهاند. آنها مرا بسیار دوست دارند. من هم آنها را خیلی نزدیک میبینم. شاید به این دلیل که من در منطقه کنزینگتون بزرگ شدهام، جایی که کنسولگری ایران قرار داشت و پدرم در آنجا کار میکرد. این منطقه همچنین دقیقا در کنار کاخ کنزینگتون قرار دارد، جایی که پرنس چارلز و دایانا در آن زمان زندگی میکردند. آنها سالها در آنجا زندگی کردند و من آنها را در خیابان میدیدم. پرنس چارلز را میدیدم که رانندگی میکند. خانواده سلطنتی همیشه به نوعی نزدیک به من بود. به این معنا که من آنها را فیزیکی بارها میدیدم و دیدن آنها برایم اتفاق بزرگی نبود. وقتی در برنامه رویال واریته شرکت کردم، یک جوک بود که پرنس چارلز را بسیار خنداند چون بسیار تند و تیز بود. میدانید، خانواده سلطنتی حس شوخطبعی تندی دارد. این جوک را در نمایش کوالالامپورهم اجرا میکنم. این یک جوک بسیار تند و تیز بود که حتی خودم هم نمیدانستم که کل خانواده میخندند. میگفتند: “این مرد باور نکردنی است.” آنها مرا آنجا دیدند و از آن زمان به بعد مرا دعوت کردند تا در برنامههایشان شرکت کنم. در یک بروشور دیدم که من سفیرمورد اعتماد پرنس شدهام. او مرا سفیر خیریه خود کرد. من از این موضوع اطلاعی نداشتم. آنها گفتند: “تو باید خوشحال و بسیار مفتخر باشی. مردم پنجاه هزار پوند میپردازند فقط برای اینکه سفیر شوند. تو باید خوششانس باشی.”
اتفاقات زیادی افتاد که حتی خودم هم از آنها بیخبر بودم. سپس، برای تولدش، پرنس چارلز شخصاً مرا دعوت کرد. او گفت: “من واقعاً میخواهم برای تولدم بیایی. این برنامه Amused and Amazed ‘ نام دارد که در یوتیوب هم می توانید ببینید. این برنامه میلیونها بار مشاهده شده است، به خصوص جوکهای مربوط به برگزیت که نباید انجام میدادم اما انجام دادم. پرنس چارلز واقعاً آنها را دوست داشت. در واقع، من فقط خودم بودم و بسیار صادق و حقیقی اجرا کردم. فکر میکنم آنها این را دوست داشتند، و وقتی که شما با خودتان صادق باشید، دیگر ترسی ندارید. بنابراین، هر زمان که برای خانواده سلطنتی اجرا کردم، به طور شگفتانگیزی هیچ ترسی نداشتم چون فقط فکر میکردم اگر آنها این را دوست دارند، دوست دارند. اگر دوست ندارند، چه اتفاقی میافتد؟ آنها دیگر هرگز مرا دعوت نمیکنند. من بسیار از این موضوع جدا بودم. سایر کمدینها بسیار سفت و سخت میشدند و جوکها خوب نمیشدند، اما من اینطور نبودم. من تنها کسی بودم که در تاریخ انگلستان با پرنس چارلز شوخی میکردم. با جوکهای تند و تیز به او شوخی کردم و او آن را دوست داشت چون هیچ کس قبلاً این کار را نکرده بود. فکر میکنم به دلیل اینکه من ایرانی هستم، آنها مرا به عنوان کسی که کمی خارج از بریتانیا است میبینند. یک فرد بریتانیایی احتمالاً جرات نمیکرد. در واقع، من بسیار خوششانس بودم که این آزادی را داشتم و همچنین بسیار خوششانس بودم که او جوکها را دوست داشت. هر زمان که در یک نمایش جوکی میگفتم، دوربینها به او که میخندید نشانه میرفتند. فکر میکنم این برای آنها نیز خوب بود که نشان دهند میتوانند به خودشان بخندند. فکر میکنم این چیزی بود که واقعاً به برند خانواده سلطنتی کمک کرد- اینکه آنها خودشان را زیاد جدی نمیگیرند.
چند باری بیش از حد پیش رفتم و آنها این موضوع را به وضوح به من اعلام کردند. پرنس چارلز یک بار مرا فراخواند و گفت: “من هرگز چنین چیزی نگفتم. نمیتوانی بگویی که من چیزهایی گفتهام که نگفتهام. البته بسیار خندهدار بود، اما از تو میخواهم که حرفهایی را به من نسبت ندهی که نگفتهام. باید یک مرزی وجود داشته باشد. نمیتوانی بروی و بگویی پرنس چارلز این را گفته چون این درست نیست.” این کاملاً منطقی بود و من از آن درس گرفتم، اما در کل، نشان دادن اینکه آنها حس شوخطبعی دارند و میتوانند به خودشان بخندند، برای آنها هم بسیار خوب بود. من فقط بسیار خوششانس بودم که آنها جوکها را دوست داشتند.
در سال ۲۰۲۲، زمانی که جشن پلاتینیوم ملکه بود، من کسی بودم که برای کل برنامه فرهنگ بریتانیا انتخاب شدم. من به عنوان “هرالد” انتخاب شدم. هرالد شخصیتی است که جامعه بریتانیا را با خانواده سلطنتی مرتبط میکند، اما مجاز است که چیزهایی بگوید که به آنها و جامعه بریتانیا بخندد. بنابراین در نهایت، آنها به طور خاص از من برای این کار استفاده کردند؛ کسی که بتواند آنها را به تمسخر بگیرد و به فرهنگ و نظام سلطنتی و فرهنگ بریتانیا بخندد. بنابراین، در واقع، این موضوع برای همه به خوبی پیش رفت.
– فکر میکنم یکی از جوکهای معروفتان این بود: “من دو بار در نمایشهای رویال واریته شرکت کردم و هر دو بار پرنس چارلز آنجا بود. برای من، این دیگر تنوع دارد. یک رویال واریته دیگر، چه کسی اینجاست؟پرنس چارلز. برو به زندگیات برس! نیازی نیست که ایرانیها را تحت نظر داشته باشی. برای همین کارها به MI6 پول میدهید. دست از سر من بردار!”
– بله، من این را از خودم درآوردم که او به من وابستگی پیدا کرده بود. این فقط یک شوخی بود که او باید از MI6(سرویس مخفی) استفاده کند نه این که خودش مرا تعقیب کند.
– با توجه به ماهیت بحثبرانگیز برخی از کمدیهای شما، چگونه با انتقادات از سوی مخاطبان و رسانهها برخورد میکنید؟
– من دوستان زیادی در دنیای نمایش دارم که روزهای بسیار سختی را میگذرانند. میدانید، بازیگران و کمدینهایی که اگر حرفی بزنید که درست نباشد، سعی میکنند شما را حذف کنند. آنها سعی میکنند چیزی به نام کمپین تخریب راه بیندازند. اگر چیزی که انجام دادهاید را دوست نداشته باشند، سعی میکنند شخصیت شما را تخریب کنند.
در واقع، مهمترین بخش از کمدین بودن این است که پوست کلفت داشته باشید، مثل کرگدن. نحوهی برخورد من با این مسئله این است که اگر کسی شما را دوست داشته باشد و چیزی را بگوید که شما دوست دارید، میگویم خیلی ممنون، اما آن را خیلی جدی نمیگیرم. اگر مردم از من و جوکهایم خوششان نیاید، باز هم میگویم خیلی ممنون و خیلی تحت تأثیر آن قرار نمیگیرم. فکر میکنم در زندگی، به طور کلی، مردم چیزهایی که شما انجام میدهید را دوست دارند یا ندارند. تشکر از هر دو برخورد برای من کارساز بوده است. فکر میکنم داشتن چنین دیدگاه متعادلی برای بقا بسیار مهم است. اگر همه چیز را جدی میگرفتم، سالها پیش دست از کار میکشیدم. به طور کلی مهم است که اجازه ندهید این چیزها شما را تحت تأثیر قرار دهد، حتی تحسینها، زیرا بعضی افراد ممکن است شما را بیش از حد تحسین کنند و این شما را دچار توهم کند. بنابراین، آن را هم خیلی جدی نگیرید. هم تحسین و هم انتقاد باید، همانطور که در انگلیسی میگویند، با یک ذره نمک صرف شوند.
– چگونه کمدی خود را برای مخاطبان بینالمللی، بهویژه در مناطقی که ممکن است طنز بهطور متفاوتی تفسیر شود، تطبیق میدهید؟
– خوب، کاری که در ابتدای هر نمایش انجام میدهم. چیزی است که فکر میکنم یکی از هوشمندانهترین کارهایی است که در کمدی بینالمللی انجام دادهام. فکر میکنم سایر کمدینها باید بیایند و مرا تماشا کنند. اگر یک کمدین بینالمللی هستید، بیایید و ببینید من در ابتدای نمایش چه میکنم و یاد بگیرید. این سوال بسیار خوبی است، زیرا من در ابتدا چیزی انجام میدهم تا به مخاطبان بینالمللی کمک کنم. این یک راز کوچک است. به طور کلی، من چیز زیادی را تغییر نمیدهم. سرعت حرف زدنم را تغییر نمیدهم. زبان صحبت کردنم را تغییر نمیدهم. تنها چیزی که اگر لازم باشد تغییر میدهم، ارجاعات است. گاهی اوقات ممکن است ارجاعی داشته باشید که بسیار بریتانیایی باشد و هیچکس آن را نفهمد. اگر به مالزی بیایم، معمولاً آن را با ارجاعی به مالزی یا با چیزی که همه مردم دنیا بفهمند جایگزین میکنم. بنابراین این چیزی است که باید از آن آگاه باشید و مدام آن را بهروز کنید.
به همین دلیل است که میگویند هر نمایش متفاوت است، زیرا حتی در یک شهر در انگلیس، نمیتوانم به ادینبورگ در اسکاتلند بروم و دقیقاً همان نمایشی را اجرا کنم که در لندن انجام میدهم. برخی تنظیمات لازم است. شما باید مدام آن را بهروز کنید و بازنگری کنید. گاهی اوقات جوکهای بزرگی دارید که در یک کشور بسیار خندهدار هستند، ولی در جایی دیگر هیچ اثری ندارد. بدترین چیز برای یک کمدین این است که مردم نخندند. باید کاملاً مراقب ارجاعات خود باشید.
– تکامل کمدی را چطور ارزیابی میکنید؟ چگونه این تکامل در طول سالها اتفاق افتاده است، بهویژه از نظر سوژهها؟ به عنوان مثال، من به یاد دارم که در فرهنگ ایرانی، بیشتر جوکها نژادی و منطقهای و مبتنی بر لهجه بودند. امروزه این جوکها به شوخیهای سیاسی و اجتماعی تبدیل شدهاند. این تغییر در سطح بینالمللی چگونه رخ داده است؟
– بله، این تغییرات در سراسر دنیا اتفاق افتاده و من خوشحالم که ایران هم به آن رسیده است. جوکهای منطقهای در دهههای ۷۰ و ۸۰ بسیار جذاب بودند. ما دیگر این کار را نمیکنیم زیرا وقتی جوک خاصی را با یک منطقه خاص مانند جوکهای رشتی یا ترکی در ایران پیوند میدهید، این یک چیز خطرناک است که مردم را از هم جدا میکند. همین کار را در بریتانیا با ایرلندیها بهصورت سیاسی انجام دادند. ایرلند، با وجود ارتش جمهوریخواه ایرلند، در جنگ با بریتانیا بود، بنابراین بریتانیا، بهطور آگاهانه، جوکهای ایرلندی ساخت. بنابراین ایرلندیها مانند رشتیها در ایران شدند. بنابراین، بسیاری از جوکها مانند “چگونه گوش یک ایرلندی را میسوزانی؟ به او زنگ میزنی وقتی در حال اتو کردن است.” میدانید، بنابراین در حال اتو کردن است و میگویند: “الو.” جوکهایی از این دست که هنوز هم جوکهای خندهداری هستند، اما ایرلندیها را کوچک میکند. و این یک چیز آگاهانه بود؛ این یک مسئله سیاسی بود که ایرلندیها را احمق جلوه دهند. اکنون این تغییر کرده و این تغییرات در سراسر جهان رخ داده است. در انگلستان، دیگر از این نوع جوکها استفاده نمیکنیم. مردم خیلی سریع میگویند: “هی، تو داری به آن فرهنگ توهین میکنی.” حتی اگر لهجهای را تقلید کنید، اکنون مردم آن را زیر سوال میبرند. من لهجههای زیادی را تقلید میکنم زیرا مردم میدانند که من به آن فرهنگ توهین نمیکنم، اما حتی تقلید لهجه هم بهعنوان کاری نادرست دیده میشود.
نحوه تغییر کمدی که به نوعی تحت تأثیر کمدینهایی مانند دیو چپل و کریس راک قرار گرفته است. بهویژه دیو چپل، که ممکن است پنج دقیقه یا حتی بیشتر بهطور جدی صحبت کند. او صحبت میکند، اما چون میدانیم که چیزی خندهدار در راه است، گوش میدهیم. گاهی اوقات او باید اطلاعات را ابتدا به شما بدهد تا بدانید از کجا آمده و بعد بخندید. و گاهی اوقات خندهها عمیقتر است. اینگونه است که کمدی تکامل یافته است. در گذشته، به یک کلوپ کمدی میرفتید و اگر در عرض هفت ثانیه مردم را نمیخنداندید، شما را بیرون میکردند. شما ۳۰ ثانیه فرصت داشتید که خندهدار باشید، و هر ۱۰ ثانیه باید یک جوک میگفتید تا مخاطب را به خنده وادارید. اما اکنون اینطور نیست. حالا، اگر شما در گذشته مردم را خنداندهاید، آنها به شما زمان میدهند تا افکار و ایدههای خود را گسترش دهیدیکی دیگر از دلایل تکامل کمدی، فرهنگ حذف و کنسل است، زیرا هیچکس نمیخواهد برنامهاش لغو شود. نسلهای جوانتر نیز این را میخواهند. آنها شما را نمیشناسند، بنابراین شما باید مدام به آنها نشان دهید که کسی هستید که قابل اعتماد است و همه چیز را درست میگوید. فکر میکنم شبکههای اجتماعی این موضوع را تغییر دادهاند. پس اینگونه چیزها تکامل یافتهاند، اما از بسیاری جهات، این یک چیز خوب است.
– این نکته برایم جالب است که در برنامههایتان، هرگز از میان حاضرین، کسی را به عنوان هدف جوک قرار نمیدهید. خیلی از کمدینها وقتی جوکهایشان ته میکشد، به شوخی با حاضرین میپردازند. اغلب در این نوع شوخیها محتوا و عمق کافی وجود ندارد و فیالبداهه اجرا میشوند.
– بله، این موضوع در شبکههای اجتماعی بسیار رایج شده است چون کمدینها تمایلی ندارند مطالبشان را به صورت رایگان ارائه دهند. بنابراین، اغلب خودشان را فیلمبرداری میکنند و چیزهایی را که بداهه گفتهاند، منتشر میکنند. اتفاقاتی که در همان شب رخ داده و اگر فیلمبرداری نمیشدند، کسی انها را نمیدید. این یک روش برای معرفی کمدین است. اینها قسمتهایی هستند که اهمیت زیادی ندارند.
من هرگز آن نوع کمدینی نبودم که بروم و مردم را دست بیاندازم. اگر من پول زیادی پرداخت کنم تا یک کمدین بزرگ را ببینم، مثلاً اگر به دیدن شوی دیو چاپل بروم و او فقط با ردیف جلویی صحبت کند، فکر میکنم، “این چه معنی دارد؟” شاید برای او خوب باشد، زیرا میتواند آن را در شبکههای اجتماعی به عنوان چیزی که اتفاق افتاده است منتشر کند. اما برای من، به عنوان یک مخاطب، ترجیح میدهم کسی را ببینم که متنش را نوشته و چیزی برای گفتن دارد. من همیشه چیزهای زیادی برای گفتن داشتم. از همان ابتدا در حرفهام، چیزهایی برای گفتن داشتم. مردم گوش میدادند و علاقهمند بودند. هرگز نیازی نداشتم بگویم، “به آن پلیور نگاه کنید. مگر اینجا نمایش مد است؟” یا “شما خانم، آیا میخواهید با او ازدواج کنید؟”
من هرگز احساس نیاز به آن نداشتم زیرا مردم همیشه گوش میدادند و من از پلتفرمم برای بیان چیزهایی که فکر میکردم بسیار مهم هستند استفاده کردم. خوشبختانه، مردم گوش دادند. من به همین نوع کمدین تبدیل شدهام. وقتی میآیید، انتظار نداشته باشید که من با ردیف جلویی صحبت کنم چون علاقهای ندارم و بقیه مخاطبان نیز به آن علاقه ندارند. اما اگر انجامش دهم، برای شبکههای اجتماعی بسیار جالب خواهد بود. چه کسی میداند؟ شاید وقتی به مالزی میآیم، شروع به دست انداختن مردم در ردیف جلویی کنم، با این که هرگز چنین کاری نکردهام. اما آن فقط برای شبکههای اجتماعی خواهد بود. اما همچنین معتقدم که اگر یک کمدین واقعی باشید، مینشینید، مینویسید و دیدگاه خود را بیان میکنید تا به گفتگو کمک کنید.
– فکر میکنم نمایشهای انگلیسی شما در سطح بالاتری نسبت به نمایشهای فارسی هستند. آیا اجرای برنامه به زبان انگلیسی برای شما سادهتر است؟
– آنچه شما گفتید، کمی انتقاد است، اما من میگویم متشکرم. شما میگویید وقتی من به زبان فارسی کار میکنم، به اندازه کارهایی که به انگلیسی انجام میدهم خندهدار نیست. و چرا اینطور است؟ بنابراین، متشکرم. میبینید، دوباره، این یک انتقاد است و من میگویم متشکرم.
فکر میکنم این یک آزمایشی بود که در دوران کووید خواستم انجام دهم. فرصتی پیش آمد تا این کار را در برنامه سینا ولیالله، چندشنبه با سینا، و سپس در برنامه خودم، امشب با امید (Tonight with Omid)، که در BBC فارسی پخش میشد، انجام دهم. قرار بود یک سری کامل انجام دهم، اما پس از اینکه BBC فارسی از پخش در ایران منصرف شد، انجامش بیفایده به نظر میرسید.
چرا متفاوت است؟ زیرا این فرهنگی نیست که من در آن بزرگ شدهام و فرهنگ بریتانیایی را بیشتر از فرهنگ فارسی میفهمم. یک کمدین فارسی در ایران خیلی بیشتر از کسی مثل من که میکوشد به فارسی کار میکند، سرگرمکننده خواهد بود. اما میدانید، این برای من آزمایش خیلی خوبی بود. چیزی بود که مردم همچنان قدردانی کردند. این برنامه بیشترین تماشاگر را داشت و وقتی پرسیدم تعداد تماشاگران چقدر بود، به من گفتند، “میتوانید بگویید حداقل دوازده میلیون.” دوازده میلیون بالاترین تعداد تماشاگران یک برنامه کمدی در سال ۲۰۲۲ در جهان بود. میتوانید آن را اکنون در یوتیوب ببینید. میتوانید ببینید که من در اجرای فارسی کمی دچار مشکل هستم. من در یک خانواده فارسی زبان بزرگ شدم، اما پس از مرگ والدینم، دیگر خیلی فارسی صحبت نکردم. این کار برایم راحت نمیآید، اما واقعاً سعی کردم خیلی سخت تمرکز کنم و بفهمم که لحظات خندهدار کجا هستند. این کار بسیار علمی است. کمدی یک چیز بسیار علمی است، اما شما باید در آن فرهنگ غرق باشید.
بنابراین بله، آنچه شما گفتید کاملاً درست است. من در انگلیسی خیلی بهتر از فارسی هستم. برنامه من در مالزی به زبان انگلیسی خواهد بود، اما گاهی اوقات مقداری فارسی هم چاشنی اش خواهد کرد.
– آخرین سوال این است که وقتی به کارنامه خود نگاه میکنید، چه امیدی به میراث خود در جامعه دارید؟ آیا پیامها یا مسائل خاصی وجود دارد که میخواهید برای آنها به یاد ماندنی باشید؟
– فکر میکنم به طور کلی در زندگیام، وقتی میمیرم، روی سنگ قبرم، فقط میخواهم مردم دو کلمه بخوانند: “او تلاش کرد.” و من واقعاً تلاش کردم. فکر میکنم این چیزی است که دیدم نیاز به آن وجود داشت. نیازی به یک کمدین ایرانی وجود داشت. من به عنوان یک بازیگر آموزش دیدهام، بنابراین به اندازه مثلاً ماز جبرانی که همیشه میخواست کمدین شود، بهطور طبیعی یک کمدین نیستم. من هرگز نمیخواستم کمدین شوم. به صورت تصادفی وارد این کار شدم. از انجامش لذت میبرم، اما به اندازه افرادی که فقط میخواستند کمدین شوند، بهطور طبیعی کمدین نیستم.
در مقطعی از کارم، نیاز به آن را دیدم که احساس کردم مهم است. در واقع، اولین بودن مهم است، در یک معنا، مثل ریچارد پرایر. ریچارد پرایر اولین کمدین سیاهپوست بود، یکی از بامزهترین کمدینهای تمام دوران. آنچه او در ابتدا انجام داد، ارتباط دادن فرهنگ سیاهپوستان با میانه آمریکا بود. این بسیار سخت بود. و سپس، وقتی شناخته شد، او اصل خود را نشان داد، و آن زمان بود که ما ریچارد پرایر واقعی را دیدیم. آنچه که من به عنوان اولین نوع کمدین ایرانی و اولین کمدین خاورمیانهای انجام دادم، این است که تلاش کردم با میانه بریتانیا و میانه آمریکا ارتباط برقرار کنم. اکنون در سالهای مسنترم، سعی میکنم چیزی اصیلتر انجام دهم.
وقتی به نمایش در مالزی میآیید، شما اصیلترین من را خواهید دید، که بهترین من در صحنه است، زیرا کمدی نیاز به توسعه دارد. فکر میکنم یادگار من این است که به عنوان اولین شخص، تعداد افراد زیادی را ببینم که راه مرا ادامه دادهاند. من واقعاً افتخار میکنم که میبینم کمدینهای زیادی وجود دارند که من را به عنوان اولین شخص دیدند و فکر کردند، ” شاید من هم میتوانم این کار را انجام دهم.”
من مطمئنم ریچارد پرایر بسیار خوشحال است. او اکنون مرده است، اما باید بسیار خوشحال باشد که دید ادی مورفی، کریس راک، کوین هارت، و بسیاری از کمدینهای سیاهپوست راه او را ادامه دادند. فکر میکنم، به یک معنا، این دو پاسخ است. یکی این که من تمام تلاشم را کردم و دیگری این که میراث من تعداد افرادی است که راه مرا ادامه دادهاند ووپی گلدبرگ به من گفت: “تو باید به کمدی ادامه دهی، چون اولین هستی، و وقتی اولی باشید، قدرت کاری که انجام میدهید بر روی افرادی که پس از تو میآیند تأثیر خواهد گذاشت.” من بسیار خوشحالم که میبینم افراد بسیار خوبی در این مسیر پیشرفت کردهاند. این همان چیزی است که مهم است. این که اولین کسی باشی که تلاش میکند این مانع را بشکند، یک اتفاق بسیار مهم در زندگی من بوده است. من بسیار سپاسگزار ووپی گلدبرگ هستم که مرا به انجام این کار تشویق کرد.
– اولین پرسشم قرار بود این باشد که چه چیزی ابتدا شما را به سمت کمدی کشاند و چگونه متوجه شدید که این راه مناسبی برای شماست؟ اما بعد از خواندن بیوگرافی شما تصمیم گرفتم این سوال را بپرسم: آیا درست است که شما در آزمونهای A-level شش بار مردود شدید و با دستکاری نتیجه توانستید به دانشگاه اولستر وارد شوید؟ این میتواند یک شوخی واقعی برای فردی با استعداد شما باشد.
– بله، درست است. درست است که من برای ورود به دانشگاه دروغ گفتم. بله، دروغ گفتم چون بسیار ناامید بودم. به والدینم نوشته بودم که اگر به دانشگاه نروم، به لژیون خارجی فرانسه میپیوندم که همانطور که میدانید، یک ارتش بینالمللی در بیابان است. بنابراین، مجبور بودم به دانشگاه بروم و در واقع فکر میکنم فقط به دلیل آموزش بد بود که دروغ گفتم تا وارد شوم. به طرز معجزهآسایی قبول شدم، اما در آن زمان به بدترین دانشگاه در کل بریتانیا، دانشگاه اولستر در ایرلند شمالی در زمان جنگ رفتم. وقتی به خودم در سن نوزده سالگی نگاه میکنم، میبینم که کاملاً مصمم بودم که به دانشگاه بروم. بله، درست است که این نشاندهنده پافشاری من بود. مجبور بودم به دانشگاه بروم و به خودم باور داشتم. فکر میکردم دنیا اشتباه میکند. نمرات بسیار بدی میگرفتم. آزمونهایم را مجدداً میدادم و همچنان فکر میکردم آنها اشتباه میکنند و من یک دانشجوی با نمره A هستم. نمراتم همیشه E و D بود، اما همچنان فکر میکردم دنیا اشتباه میکند. برای اینکه باور کنید که دنیا اشتباه میکند، نوعی خودشیفتگی لازم است، اما من آن را داشتم و فکر میکنم استندآپ کمدی هم به همین خودباوری نیاز دارد. فکر میکنم خودباوری من بیش از حد بود. مجبور بودم به دنیا ثابت کنم که آنها اشتباه میکنند.
– کمدی شما اغلب به موضوعات تلخی مانند نژادپرستی، تبعیض، ممنوعیتهای مسافرتی و تحریمها میپردازد. در حالی که درباره این مسائل جدی شوخی میکنید، همچنین مخاطبان را به فکر وادار میکنید. به نظر شما نقش کمدی سیاه امروز چیست و چگونه تعادل میان هنجارشکنی و رعایت برخی مرزبندیها را حفظ میکنید؟
– این یک سوال فوقالعاده و بسیار پیچیده است. فکر میکنم آنچه میپرسید این است که چگونه با کمدی سیاه برخورد میکنم. برای من، تفاوت زیادی بین کمدی که صرفا خندهدار است و کمدی که به سوژههای تلخ و تیره میپردازد، است وجود دارد. حالا وقتی میگویید کمدی سیاه، باید بدانیم که درآوردن این نوع کمدی بسیار دشوار است. برای من، از نظر فرهنگی نوع ضرورت بود که به سوژههای تلخ و تیره بپردازم. به نظر میرسید که باید از مردم خود دفاع کنم. بعد از ۱۱ سپتامبر، مردم من همه کسانی بودند که در منطقهای از ایران گرفته تا پاکستان و عربستان سعودی و غیره زندگی میکنند. به نظر میرسید که نماینده کل منطقهای از مردم قهوهای بودم. میخواستم به مسائلی که دنیا را شوکه کرده بود، واکنش نشان دهم. وقتی دو هواپیما به آن برجهای دوقلوی نیویورک برخورد کردند، دنیا برای اولین بار با چنین حادثهای روبرو شد. ما هرگز چنین نفرتی نسبت به غرب ندیده بودیم. همه چیز زندگی من درباره بازیگری در فیلمهای هالیوودی بود. سپس تغییر کرد. احساس کردم که کمدی استندآپ برای پل زدن بین شرق و غرب بهترین گزینه است. در آن زمان موفقیتی هم کسب کردم. من به تازگی جایزه تایم اوت برای بهترین استندآپ را کسب کرده بودم که در بریتانیا بسیار معتبر بود. در سال ۲۰۰۱، من جایزه را بردم. بنابراین به نظر میرسید که این سیگنالی بود که منتظرش بودم تا از کمدی استندآپ به عنوان پلی بین شرق و غرب استفاده کنم. فکر میکنم اکنون دوباره در نقطهای قرار داریم که دنیا دیوانه شده است و برخی افراد باید برخیزند و صدای عقل باشند. استندآپ کمدی راهی برای درک مسائل دشوار بود. در واقع، برای من موضوع کمدی سیاه مطرح نبود. بلکه پرداختن به موضوعات بسیار دشوار و استفاده از کمدی برای روشن کردن آنها و درک آن برای جهانی گیج و متحیر بود. جهانی که توسط اطلاعات نادرست منحرف شده بود. در دنیای امروزهمه چیز توسط شبکههای اجتماعی هدایت میشود که لبریز از اطلاعات نادرست است. بنابراین، فکر میکنم که این چیزی بود که در آن زمان سعی داشتم انجام دهم.
– فکر میکنم میدانستید که اگر این مسائل را به طور جدی مطرح کنید، ممکن است کارساز نباشد. مردم بیشتر با شیوهای که کمدی مسائل را توضیح میدهد، ارتباط برقرار میکنند.
– بله. برای رویکرد جدی، اخبار و مفسران تلویزیونی را داریم. ما کانالها و رسانههای مختلف زیادی داریم که دیدگاههای مختلف را بیان میکنند و درباره آنها بحث میکنند. اما مردم به کمدینها اعتماد بیشتری دارند، زیرا چیزی که ما واقعاً میخواهیم انجام دهیم این است که مردم را سرگرم کنیم. ما میخواهیم مردم شب خوبی داشته باشند. بنابراین وقتی با این درک که مردم به ما اعتماد دارند، به صحنه میآییم، کاری نمیکنیم که آنها را برنجانیم. البته من کارهایی هم انجام دادهام که بعضیها را رنجانده است، اما ما تلاش میکنیم مردم را بخندانیم. وقتی مردم به شما اعتماد دارند، این به شما فضای بیشتری میدهد تا ایدهها را به شکلی که رسانههای خبری نمیتوانند، گسترش دهید. میدانید، برخی از روزنامهها و نشریات حتی نمیتوانند درباره برخی مسائل صحبت کنند زیرا آنها یک دیدگاه خاصی را باید بیان کنند. آنها توسط برخی از احزاب، گروهها و شرکتها تأمین مالی میشوند. شما میتوانید آنها را چپگرا یا راستگرا بنامید یا بگویید که آنها دستور کار خاصی دارند، در حالی که دستور کار یک کمدین تنها این است که شما را بخنداند. بنابراین، مردم به ما اعتماد دارند و فکر میکنم این چیزی است که ما آن را بسیار جدی میگیریم. به ویژه جوانانی که اکنون اخبار خود را از شوهای کمدی مانند دیلی شو در آمریکا که توسط جان استوارت مشهور شد و سپس ترور نوآ آن را ادامه داد، دریافت میکنند. حالا جان استوارت دوباره بازگشته است. بسیاری از جوانان این شوها را تماشا میکنند. آنها اخبار و دیدگاههای خود را از این کمدینها دریافت میکنند.
– طنز سیاسی (Political Satire) بخش مهمی از سوژههای شما است. فکر میکنم جوکهای مربوط به برگزیت از معروفترین آنها باشد. چگونه مرز باریک میان جسارت و احترام را در مواجهه با مسائل سیاسی مدیریت میکنید؟
– نگاه یک سیاستمدار با نگاه یک کمدین بسیار متفاوت است. وقتی به سیاستمداران نگاه میکنید، میدانید که آنها نماینده کدام حزب سیاسی هستند، اما برای یک کمدین، بهترین چیز این است که شما حتی ندانید دیدگاه سیاسی او چیست. دیدگاه سیاسی یک کمدین باید انسانی باشد. مانند وقتی که درباره غزه و اسرائیل صحبت میکنیم، بسیار مهم است که مردم بفهمند دیدگاه من بر پایه انسانیت، صلح و عشق است.
در مورد تأثیرات سیاسی کمدینها، مطمئنم که میتوان کمدینهایی داشت که نماینده دیدگاه سیاسی خاصی باشند و شما میتوانید از آن لذت ببرید، اما معمولاً آنها برای کسانی که از قبل به همان دیدگاه اعتقاد دارند صحبت میکنند. شما از واژه Satire استفاده کردید. در زبان فارسی، من واژه «طنز» را خیلی دوست دارم که هم معنی satire است. طنز همچنین مانند “چاقوی جراحی” است، یعنی باید زخمی کنید قبل از این که بتوانید درمان کنید. پس ایرانیان درست میگویند. وقتی از معنی واقعی طنز صحبت میکنیم، بحث پیدا کردن حقیقت است و گاهی اوقات حقیقت آسیب میزند. شما میتوانید از چیزی که کسی میگوید ناراحت شوید و احساس کنید که به شما آسیب وارد شده است، اما آنها این حرفها را میزنند تا وارد ذهن شما شوند و مثل یک جراح آن را درمان کنند. این کاری است که طنز در بالاترین سطح باید انجام دهد. ما جراحان جامعه هستیم. ما از طنز بهعنوان چاقوی جراحی برای برجسته کردن مشکل استفاده میکنیم و سپس به آن نور میتابانیم. اگر این کار را درست انجام دهیم، فکر میکنم نباید آنقدرها به یک دیدگاه سیاسی یا حزبی خاص وابسته باشیم. نباید یک برنامه سیاسی را دنبال کنیم. برنامه شما باید همیشه درباره انسانیت باشد؛ درباره عشق، صلح و خنداندن مردم.
فکر میکنم که برای من این بالاترین سطح است، اما این به این معنی نیست که یک قاعده است. شما میتوانید یک کمدین چپگرا باشید، میتوانید یک کمدین راستگرا باشید و باز هم بامزه باشید. این مشکلی نیست، اما فکر میکنم بهتر است کمدینها کمی دور از تبلیغ یک برنامه سیاسی خاص باشند.
– شما اغلب عناصری از فرهنگ ایرانی خود را در کمدی خود گنجاندهاید. ریشههای خانوادگی شما چگونه بر کمدی شما تأثیر میگذارند و آیا احساس میکنید مسئولیتی در قبال معرفی فرهنگ ایرانی دارید؟
– پدر و مادر من ایرانی و بسیار میهنپرست بودند. شاید به این دلیل که در سال ۱۹۵۸ از ایران مهاجرت کردند، اما این هرگز با قصد فرار نبود. آنها ایران را دوست داشتند و حتی با این که من در انگلستان به دنیا آمدم، اولین زبانی که صحبت کردم فارسی بود. بنابراین میراث ایرانی من بسیار واضح بود. من در مدرسه خیلی به ایرانی بودنم افتخار میکردم. یک بچه ایرانی دیگر هم در مدرسه بود و ما فارسی را با صدای بلند صحبت میکردیم. مردم میپرسیدند، وای، این چه زبانی است؟ ما میگفتیم این زبان فارسی است.
اما بعد از سال ۱۹۷۹ ما با صدای بلند فارسی صحبت نمیکردیم. وقتی ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم، این تغییر کرد و ما خیلی ساکت شدیم. ما شرمنده بودیم به خاطر تمام تصاویری که رسانهها از کشورمان نشان میدادند. بنابراین وقتی اتفاقاتی درباره ایران رخ میدهد، میدانستم که نباید خیلی کار کنم چون ایرانیان میتوانند خودشان را نمایان کنند، اما فقط برای مخاطب بریتانیایی، سعی کردم فرهنگمان را توضیح دهم. سعی کردم برخی از ناآرامیهای سیاسی را توضیح دهم. در سپتامبر ۲۰۲۲، من تقریباً بیشتر حسابهای شبکههای اجتماعیام را به آنچه در ایران میگذشت اختصاص دادم و فکر میکنم این کار درست بود چون من به ایرانی بودنم افتخار میکنم. این یک گروه از ما بود، همه کمدینهای ایرانی، من، مکس امینی، ماز جبرانی و تهران هم بود.
ما با ۸۷ میلیون نفر در ارتباط هستیم و بنابراین باید بگویم میراث من چیزی است که کمدی من را به جلو میبرد. فکر میکنم فرهنگ فارسی شیرین است. ایرانیان به طور کلی فوقالعاده هستند و من به ملیت خودم بسیار افتخار میکنم. اما گاهی واقعیت به شکل دیگری خود را به ما گوشزد میکند. وقتی تیم المپیک پناهندگان را میبینید، از ۳۷ نفر، ۱۴ نفرشان ایرانی هستند. این به این معنی است که ما بیشتر از هر کشور دیگری، ایرانی در تیم پناهندگان داریم. این به این معنی است که ما بیش از هر کشور جنگزدهای از هم پاشیده شدهایم، در حالی که جنگی در داخل ایران در جریان نیست. نوعی جنگ داخلی در شبکههای اجتماعی در جریان است و طنز در این میان نقش مهمی ایفا میکند. معمولاً وقتی مردم تحت فشار هستند، حساسیت فرهنگی و به کارگیری طنز افزایش مییابد. من به کمدینهای ایرانی و به مردم ایران بسیار افتخار میکنم چون آنها واقعاً بهترین جنبههای خود را نشان میدهند با ایستادن در کنار انسانیت، صلح و عشق.
– برخی از چیزهایی که درباره ایرانیان میگویید، حتی برای خود ایرانیان هم جدید و مکاشفهآمیز است. یکی از ویدیوهای شما که بین ایرانیان بسیار به اشتراک گذاشته شده، ویدیویی است که در آن میگویید که ایرانیان در همه چیز، بهویژه در عشق، پرشور هستند. جوک اصلی در این قسمت است: دستم را میبرم و با خونم نامه مینویسم. و به معشوقم میگویم: بخوان! در واقع، همهی ایرانیانی که در خارج از ایران زندگی کردهاند با همین تفاوت آشکار روبرو شدهاند.
– بله، فکر میکنم این چیزی است که ما واقعاً نمیفهمیم. ما چنین پرشور هستیم. ایرانیان درباره هر چیزی بحث میکنند. ما درباره چیزها بسیار پرشور هستیم، چون زندگی را دوست داریم و وقتی زندگی را دوست دارید، درباره همه چیز پرشور هستید.
ببینید! من در انگلستان به دنیا آمده و بزرگ شدهام، جایی که مردم هم درباره تیمهای فوتبال خود پرشور هستند. مردم درباره چیزها اشتیاق دارند و بعد شورشها و ضدشورشها در خیابانها رخ میدهد. عدهای درباره یک چیز مینویسند، بعد گروه دوم میآیند و علیه آنها مینویسند. اما من اشتیاق ایرانیان و اشتیاق مردم خاورمیانه را در سطحی کاملاً متفاوت میبینم. فکر میکنم ما چیزهای زیادی داریم که باید درباره آنها پرشور باشیم. درباره غذا، موسیقی و فرهنگ.
فکر میکنم این چیزی است که مرا بسیار تحت تأثیر قرار داده است. به نوعی من یک ترکیبی از دو فرهنگ هستم. هر دو فرهنگ پرشور هستند اما در سطوح مختلف. همیشه احساس کردهام که ایرانیان واقعاً نمیبینند که چقدر پرشور هستند و این در واقع میتواند خندهدار و همچنین الهامبخش باشد. شور و اشتیاق یک ویژگی بسیار باارزش در زندگی است. اشتیاق یعنی داشتن شور و شوق، به فرزندانم میگویم مهمترین کلمهای که ما در زبان فارسی داریم و در زبان انگلیسی نداریم، کلمه “زرنگ” است. زرنگ کلمهای است که به معنای داشتن ابتکار عمل است. به معنای سریع فکر کردن است. به معنای داشتن اشتیاق کافی برای عمل در لحظه و انجام کاری خارج از چارچوب است. به فرزندانم یاد میدهم که به این کلمه نگاه کنند، آنها فارسی را به خوبی صحبت نمیکنند اما آن را میفهمند. زرنگ چیزی است که از فرهنگ ما بیرون میآید. پس شما باید شور داشته باشید. باید اهمیت بدهید و باید تصمیمات درستی بگیرید و اغلب این تصمیمات خارج از چارچوب هستند. اگر در ترافیک گیر کرده باشم، از روی جدول و پیادهرو رد میشوم. قانون را میشکنم. بچههایم با تعجب میگویند بابا داری چه کار میکنی؟
این باید آن شور درونی باشد که مرا وادار به انجام کاری کند تا زرنگ باشم و وضعیت را تغییر دهم. فکر میکنم این از فرهنگ ما ناشی میشود که میخواهیم اوضاع بهتر شود و انگیزهاش را هم داریم. همان چیزی که در انگلیسی به آن میگویند “gumption”، یعنی توانایی و انگیزهای که برای تغییر اوضاع داریم.
– نژاد و قومیت همیشه در جوکهای شما نقش داشتهاند. از نمایشهای قدیمی مانند “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی”، و “عرب و یهودی” تا نمایشهای کوتاه مانند “Lucky Arab Sketch”. چگونه با این موضوعات حساس به گونهای برخورد میکنید که به جای ایجاد شکاف میان قومها و ملیتها، تفاهم ایجاد شود؟
– “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی” اولین نمایش استندآپ من بود. من شبیه پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی به نظر میرسیدم، اما درون من یک انگلیسی باریک و بلند قد با گونههای برجسته وجود داشت. من این هویت انگلیسی را درونم داشتم، اما ظاهرم متفاوت بود و فکر میکنم این چیزی بود که کمدی را هدایت میکرد. این یک موقعیت خندهدار بود. من به عنوان پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی شناخته شدم. یک برنامه تلویزیونی بود که در مسابقه استندآپ آن را برنده شدم. این برنامهای به نام “Big Big Talent Show” بود. این برنامه پیشگام Britain’s Got Talent و America’s Got Talent بود. این اولین نمایش بزرگ استعدادها در انگلستان به شمار میرفت. در ITV پخش میشد و جاناتان راس، معروفترین مجری آن روزها، میزبان آن بود. یک برنده کلی وجود داشت و سپس برنده بخش کمدی بود. من بخش کمدی را برنده شدم، اما هیچکس نام مرا نمیدانست. من به عنوان پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی معروف شدم. سپس با نام امید جلیلی به ادینبورگ رفتم و هیچکس مرا نشناخت. غالبا کسی که در تلویزیون بوده و با یک نام کمدی “پسر چاق و کوتاه قد صاحب مغازه کبابی” برنده شده، از آن نام استفاده میکند، اما من به ادینبورگ رفتم و از نام خودم استفاده کردم و هیچکس به نمایش من نیامد. این یک تصمیم بازاریابی بسیار احمقانه بود، اما این هم از فرهنگ من ریشه میگرفت. من گفتم این نام من است. من آن را تغییر نمیدهم. والدینم نام مرا به من دادهاند و من از آن استفاده میکنم. یکی از اولین جوکها این بود که نام من امید عبدالقاسم ابراهیم ممدوح است، اما مرا “Trevor” صدا کنید. این اولین جوک بود. موضوع درباره این بود که به نام خودم امید جلیلی افتخار میکردم و درباره افرادی که نام خود را تغییر میدهند شوخی میکردم. من هرگز این احساس را نداشتم. آنها که نام خود را تغییر میدهند، به سادگی درباره فرهنگ خود احساس ناامنی دارند، اما من یک ایرانی مغرور بودم. من از نام خود استفاده میکنم و اگر شما مرا دوست دارید، نام مرا یاد میگیرید. من به انگلیسیها گفتم نام من به معنای “امید” است و جلیلی به معنای “کمتر” است. پس همه فکر میکنند این مرد نامش “ناامید” است.
این یکی از اولین جوکهایی بود که انجام دادم و به تمسخر این موضوع میپرداختم که افرادی از فرهنگ ما وقتی وارد فرهنگ دیگری میشوند، باید هویت خود را تغییر دهند تا بتوانیم جا بیافتیم و راحتتر زندگی کنیم . من این موضوع را به عنوان یک اشتباه برجسته میکردم. شما هیچوقت نمیبینید که انگلیسیها وقتی به ایران میروند بگویند سلام نام من عبدالقاسم است.
من فکر میکنم این یک کار مهم بود که انجام دادم و همه اینها از عشق من به فرهنگم ناشی میشد. وقتی ما به نژاد نگاه میکنیم، این یک مسئله بسیار پیچیده است. وقتی ما، مردم خاورمیانه، به غرب میرویم، معمولاً اما نه همیشه، باید خودمان را کوچک کنیم تا بتوانیم عمل کنیم. من فکر میکنم این چیزی بود که با آن بزرگ شدم. چیزی که میدیدم، یک طنز بود که باید آن را با شوخطبعی برجسته کنم.
– شما در اغلب فیلمها نقش شخصیتهای عرب را بازی کردهاید. آیا این موضوع که یک عرب شناخته شوید شما را آزار میدهد؟ یا این حقیقت را پذیرفتهاید که برای غربیها همه ما شبیه هم هستیم؟
– در داخل ایران، مردم نوعی مرز بین خود و کشورهای همسایه دارند، اما من فکر میکنم در زمینههای مختلف، همه ما شبیه به هم به نظر میرسیم. وقتی در تلویزیون با ووپی گلدبرگ بودم، آگاهانه انتخاب کردم که از لهجه عربی استفاده کنم. من آگاهانه لهجهای خاورمیانهای را انتخاب کردم چون فکر میکردم که در آن لهجه انرژی و هیجان بیشتری وجود دارد. لهجه عربی سریعتر و پرانرژیتر بود. در واقع، من لهجه را تغییر دادم و بعد نشان دادم که چقدر انگلیسی هستم. مخاطب بریتانیایی لهجهی عربی را میشناخت. بنابراین ما این تصمیم را با ووپی گلدبرگ بعد از حملات ۱۱ سپتامبر گرفتیم. آنها مرا برای حضور در نمایش خواستند و از ما در مورد لهجه سوال کردند. من گفتم: “خب، میخواهم با لهجه ایرانی این کار را انجام دهم.” اما آنها پرسیدند: “میتوانی با لهجه عربی این کار را انجام دهی؟” و من گفتم: “خب، ما کشور عربی نیستیم.” مجبور شدم این موضوع را برایشان توضیح دهم. ووپی گفت: “من میدانم، اما فکر میکنم در حال حاضر برای مخاطبان آمریکایی که حدود یک میلیون نفر هستند، برای ایجاد ارتباط با خاورمیانه، بهتر است که این کار را با لهجه عربی انجام دهی که پویاتر است.” به نظرم این چیزی بود که اتفاق افتاد، اما همچنین نماینده تمام منطقه بود. همانطور که میدانید، من اکنون وقت زیادی را در مصاحبهها صرف توضیح این موضوع میکنم که فرهنگ ایرانی بسیار متفاوت است.
– شما در کارهای خود شوخیهای فراوانی با خانواده سلطنتی بریتانیا داشتهاید. چه چالشها یا ملاحظاتی در شوخی با چنین شخصیتهای برجستهای وجود دارد؟
– فکر میکنم کل خانواده سلطنتی بسیار با من مهربان بودهاند. آنها مرا بسیار دوست دارند. من هم آنها را خیلی نزدیک میبینم. شاید به این دلیل که من در منطقه کنزینگتون بزرگ شدهام، جایی که کنسولگری ایران قرار داشت و پدرم در آنجا کار میکرد. این منطقه همچنین دقیقا در کنار کاخ کنزینگتون قرار دارد، جایی که پرنس چارلز و دایانا در آن زمان زندگی میکردند. آنها سالها در آنجا زندگی کردند و من آنها را در خیابان میدیدم. پرنس چارلز را میدیدم که رانندگی میکند. خانواده سلطنتی همیشه به نوعی نزدیک به من بود. به این معنا که من آنها را فیزیکی بارها میدیدم و دیدن آنها برایم اتفاق بزرگی نبود. وقتی در برنامه رویال واریته شرکت کردم، یک جوک بود که پرنس چارلز را بسیار خنداند چون بسیار تند و تیز بود. میدانید، خانواده سلطنتی حس شوخطبعی تندی دارد. این جوک را در نمایش کوالالامپورهم اجرا میکنم. این یک جوک بسیار تند و تیز بود که حتی خودم هم نمیدانستم که کل خانواده میخندند. میگفتند: “این مرد باور نکردنی است.” آنها مرا آنجا دیدند و از آن زمان به بعد مرا دعوت کردند تا در برنامههایشان شرکت کنم. در یک بروشور دیدم که من سفیرمورد اعتماد پرنس شدهام. او مرا سفیر خیریه خود کرد. من از این موضوع اطلاعی نداشتم. آنها گفتند: “تو باید خوشحال و بسیار مفتخر باشی. مردم پنجاه هزار پوند میپردازند فقط برای اینکه سفیر شوند. تو باید خوششانس باشی.”
اتفاقات زیادی افتاد که حتی خودم هم از آنها بیخبر بودم. سپس، برای تولدش، پرنس چارلز شخصاً مرا دعوت کرد. او گفت: “من واقعاً میخواهم برای تولدم بیایی. این برنامه Amused and Amazed ‘ نام دارد که در یوتیوب هم می توانید ببینید. این برنامه میلیونها بار مشاهده شده است، به خصوص جوکهای مربوط به برگزیت که نباید انجام میدادم اما انجام دادم. پرنس چارلز واقعاً آنها را دوست داشت. در واقع، من فقط خودم بودم و بسیار صادق و حقیقی اجرا کردم. فکر میکنم آنها این را دوست داشتند، و وقتی که شما با خودتان صادق باشید، دیگر ترسی ندارید. بنابراین، هر زمان که برای خانواده سلطنتی اجرا کردم، به طور شگفتانگیزی هیچ ترسی نداشتم چون فقط فکر میکردم اگر آنها این را دوست دارند، دوست دارند. اگر دوست ندارند، چه اتفاقی میافتد؟ آنها دیگر هرگز مرا دعوت نمیکنند. من بسیار از این موضوع جدا بودم. سایر کمدینها بسیار سفت و سخت میشدند و جوکها خوب نمیشدند، اما من اینطور نبودم. من تنها کسی بودم که در تاریخ انگلستان با پرنس چارلز شوخی میکردم. با جوکهای تند و تیز به او شوخی کردم و او آن را دوست داشت چون هیچ کس قبلاً این کار را نکرده بود. فکر میکنم به دلیل اینکه من ایرانی هستم، آنها مرا به عنوان کسی که کمی خارج از بریتانیا است میبینند. یک فرد بریتانیایی احتمالاً جرات نمیکرد. در واقع، من بسیار خوششانس بودم که این آزادی را داشتم و همچنین بسیار خوششانس بودم که او جوکها را دوست داشت. هر زمان که در یک نمایش جوکی میگفتم، دوربینها به او که میخندید نشانه میرفتند. فکر میکنم این برای آنها نیز خوب بود که نشان دهند میتوانند به خودشان بخندند. فکر میکنم این چیزی بود که واقعاً به برند خانواده سلطنتی کمک کرد- اینکه آنها خودشان را زیاد جدی نمیگیرند.
چند باری بیش از حد پیش رفتم و آنها این موضوع را به وضوح به من اعلام کردند. پرنس چارلز یک بار مرا فراخواند و گفت: “من هرگز چنین چیزی نگفتم. نمیتوانی بگویی که من چیزهایی گفتهام که نگفتهام. البته بسیار خندهدار بود، اما از تو میخواهم که حرفهایی را به من نسبت ندهی که نگفتهام. باید یک مرزی وجود داشته باشد. نمیتوانی بروی و بگویی پرنس چارلز این را گفته چون این درست نیست.” این کاملاً منطقی بود و من از آن درس گرفتم، اما در کل، نشان دادن اینکه آنها حس شوخطبعی دارند و میتوانند به خودشان بخندند، برای آنها هم بسیار خوب بود. من فقط بسیار خوششانس بودم که آنها جوکها را دوست داشتند.
در سال ۲۰۲۲، زمانی که جشن پلاتینیوم ملکه بود، من کسی بودم که برای کل برنامه فرهنگ بریتانیا انتخاب شدم. من به عنوان “هرالد” انتخاب شدم. هرالد شخصیتی است که جامعه بریتانیا را با خانواده سلطنتی مرتبط میکند، اما مجاز است که چیزهایی بگوید که به آنها و جامعه بریتانیا بخندد. بنابراین در نهایت، آنها به طور خاص از من برای این کار استفاده کردند؛ کسی که بتواند آنها را به تمسخر بگیرد و به فرهنگ و نظام سلطنتی و فرهنگ بریتانیا بخندد. بنابراین، در واقع، این موضوع برای همه به خوبی پیش رفت.
– فکر میکنم یکی از جوکهای معروفتان این بود: “من دو بار در نمایشهای رویال واریته شرکت کردم و هر دو بار پرنس چارلز آنجا بود. برای من، این دیگر تنوع دارد. یک رویال واریته دیگر، چه کسی اینجاست؟پرنس چارلز. برو به زندگیات برس! نیازی نیست که ایرانیها را تحت نظر داشته باشی. برای همین کارها به MI6 پول میدهید. دست از سر من بردار!”
– بله، من این را از خودم درآوردم که او به من وابستگی پیدا کرده بود. این فقط یک شوخی بود که او باید از MI6(سرویس مخفی) استفاده کند نه این که خودش مرا تعقیب کند.
– با توجه به ماهیت بحثبرانگیز برخی از کمدیهای شما، چگونه با انتقادات از سوی مخاطبان و رسانهها برخورد میکنید؟
– من دوستان زیادی در دنیای نمایش دارم که روزهای بسیار سختی را میگذرانند. میدانید، بازیگران و کمدینهایی که اگر حرفی بزنید که درست نباشد، سعی میکنند شما را حذف کنند. آنها سعی میکنند چیزی به نام کمپین تخریب راه بیندازند. اگر چیزی که انجام دادهاید را دوست نداشته باشند، سعی میکنند شخصیت شما را تخریب کنند.
در واقع، مهمترین بخش از کمدین بودن این است که پوست کلفت داشته باشید، مثل کرگدن. نحوهی برخورد من با این مسئله این است که اگر کسی شما را دوست داشته باشد و چیزی را بگوید که شما دوست دارید، میگویم خیلی ممنون، اما آن را خیلی جدی نمیگیرم. اگر مردم از من و جوکهایم خوششان نیاید، باز هم میگویم خیلی ممنون و خیلی تحت تأثیر آن قرار نمیگیرم. فکر میکنم در زندگی، به طور کلی، مردم چیزهایی که شما انجام میدهید را دوست دارند یا ندارند. تشکر از هر دو برخورد برای من کارساز بوده است. فکر میکنم داشتن چنین دیدگاه متعادلی برای بقا بسیار مهم است. اگر همه چیز را جدی میگرفتم، سالها پیش دست از کار میکشیدم. به طور کلی مهم است که اجازه ندهید این چیزها شما را تحت تأثیر قرار دهد، حتی تحسینها، زیرا بعضی افراد ممکن است شما را بیش از حد تحسین کنند و این شما را دچار توهم کند. بنابراین، آن را هم خیلی جدی نگیرید. هم تحسین و هم انتقاد باید، همانطور که در انگلیسی میگویند، با یک ذره نمک صرف شوند.
– چگونه کمدی خود را برای مخاطبان بینالمللی، بهویژه در مناطقی که ممکن است طنز بهطور متفاوتی تفسیر شود، تطبیق میدهید؟
– خوب، کاری که در ابتدای هر نمایش انجام میدهم. چیزی است که فکر میکنم یکی از هوشمندانهترین کارهایی است که در کمدی بینالمللی انجام دادهام. فکر میکنم سایر کمدینها باید بیایند و مرا تماشا کنند. اگر یک کمدین بینالمللی هستید، بیایید و ببینید من در ابتدای نمایش چه میکنم و یاد بگیرید. این سوال بسیار خوبی است، زیرا من در ابتدا چیزی انجام میدهم تا به مخاطبان بینالمللی کمک کنم. این یک راز کوچک است. به طور کلی، من چیز زیادی را تغییر نمیدهم. سرعت حرف زدنم را تغییر نمیدهم. زبان صحبت کردنم را تغییر نمیدهم. تنها چیزی که اگر لازم باشد تغییر میدهم، ارجاعات است. گاهی اوقات ممکن است ارجاعی داشته باشید که بسیار بریتانیایی باشد و هیچکس آن را نفهمد. اگر به مالزی بیایم، معمولاً آن را با ارجاعی به مالزی یا با چیزی که همه مردم دنیا بفهمند جایگزین میکنم. بنابراین این چیزی است که باید از آن آگاه باشید و مدام آن را بهروز کنید.
به همین دلیل است که میگویند هر نمایش متفاوت است، زیرا حتی در یک شهر در انگلیس، نمیتوانم به ادینبورگ در اسکاتلند بروم و دقیقاً همان نمایشی را اجرا کنم که در لندن انجام میدهم. برخی تنظیمات لازم است. شما باید مدام آن را بهروز کنید و بازنگری کنید. گاهی اوقات جوکهای بزرگی دارید که در یک کشور بسیار خندهدار هستند، ولی در جایی دیگر هیچ اثری ندارد. بدترین چیز برای یک کمدین این است که مردم نخندند. باید کاملاً مراقب ارجاعات خود باشید.
– تکامل کمدی را چطور ارزیابی میکنید؟ چگونه این تکامل در طول سالها اتفاق افتاده است، بهویژه از نظر سوژهها؟ به عنوان مثال، من به یاد دارم که در فرهنگ ایرانی، بیشتر جوکها نژادی و منطقهای و مبتنی بر لهجه بودند. امروزه این جوکها به شوخیهای سیاسی و اجتماعی تبدیل شدهاند. این تغییر در سطح بینالمللی چگونه رخ داده است؟
– بله، این تغییرات در سراسر دنیا اتفاق افتاده و من خوشحالم که ایران هم به آن رسیده است. جوکهای منطقهای در دهههای ۷۰ و ۸۰ بسیار جذاب بودند. ما دیگر این کار را نمیکنیم زیرا وقتی جوک خاصی را با یک منطقه خاص مانند جوکهای رشتی یا ترکی در ایران پیوند میدهید، این یک چیز خطرناک است که مردم را از هم جدا میکند. همین کار را در بریتانیا با ایرلندیها بهصورت سیاسی انجام دادند. ایرلند، با وجود ارتش جمهوریخواه ایرلند، در جنگ با بریتانیا بود، بنابراین بریتانیا، بهطور آگاهانه، جوکهای ایرلندی ساخت. بنابراین ایرلندیها مانند رشتیها در ایران شدند. بنابراین، بسیاری از جوکها مانند “چگونه گوش یک ایرلندی را میسوزانی؟ به او زنگ میزنی وقتی در حال اتو کردن است.” میدانید، بنابراین در حال اتو کردن است و میگویند: “الو.” جوکهایی از این دست که هنوز هم جوکهای خندهداری هستند، اما ایرلندیها را کوچک میکند. و این یک چیز آگاهانه بود؛ این یک مسئله سیاسی بود که ایرلندیها را احمق جلوه دهند. اکنون این تغییر کرده و این تغییرات در سراسر جهان رخ داده است. در انگلستان، دیگر از این نوع جوکها استفاده نمیکنیم. مردم خیلی سریع میگویند: “هی، تو داری به آن فرهنگ توهین میکنی.” حتی اگر لهجهای را تقلید کنید، اکنون مردم آن را زیر سوال میبرند. من لهجههای زیادی را تقلید میکنم زیرا مردم میدانند که من به آن فرهنگ توهین نمیکنم، اما حتی تقلید لهجه هم بهعنوان کاری نادرست دیده میشود.
نحوه تغییر کمدی که به نوعی تحت تأثیر کمدینهایی مانند دیو چپل و کریس راک قرار گرفته است. بهویژه دیو چپل، که ممکن است پنج دقیقه یا حتی بیشتر بهطور جدی صحبت کند. او صحبت میکند، اما چون میدانیم که چیزی خندهدار در راه است، گوش میدهیم. گاهی اوقات او باید اطلاعات را ابتدا به شما بدهد تا بدانید از کجا آمده و بعد بخندید. و گاهی اوقات خندهها عمیقتر است. اینگونه است که کمدی تکامل یافته است. در گذشته، به یک کلوپ کمدی میرفتید و اگر در عرض هفت ثانیه مردم را نمیخنداندید، شما را بیرون میکردند. شما ۳۰ ثانیه فرصت داشتید که خندهدار باشید، و هر ۱۰ ثانیه باید یک جوک میگفتید تا مخاطب را به خنده وادارید. اما اکنون اینطور نیست. حالا، اگر شما در گذشته مردم را خنداندهاید، آنها به شما زمان میدهند تا افکار و ایدههای خود را گسترش دهیدیکی دیگر از دلایل تکامل کمدی، فرهنگ حذف و کنسل است، زیرا هیچکس نمیخواهد برنامهاش لغو شود. نسلهای جوانتر نیز این را میخواهند. آنها شما را نمیشناسند، بنابراین شما باید مدام به آنها نشان دهید که کسی هستید که قابل اعتماد است و همه چیز را درست میگوید. فکر میکنم شبکههای اجتماعی این موضوع را تغییر دادهاند. پس اینگونه چیزها تکامل یافتهاند، اما از بسیاری جهات، این یک چیز خوب است.
– این نکته برایم جالب است که در برنامههایتان، هرگز از میان حاضرین، کسی را به عنوان هدف جوک قرار نمیدهید. خیلی از کمدینها وقتی جوکهایشان ته میکشد، به شوخی با حاضرین میپردازند. اغلب در این نوع شوخیها محتوا و عمق کافی وجود ندارد و فیالبداهه اجرا میشوند.
– بله، این موضوع در شبکههای اجتماعی بسیار رایج شده است چون کمدینها تمایلی ندارند مطالبشان را به صورت رایگان ارائه دهند. بنابراین، اغلب خودشان را فیلمبرداری میکنند و چیزهایی را که بداهه گفتهاند، منتشر میکنند. اتفاقاتی که در همان شب رخ داده و اگر فیلمبرداری نمیشدند، کسی انها را نمیدید. این یک روش برای معرفی کمدین است. اینها قسمتهایی هستند که اهمیت زیادی ندارند.
من هرگز آن نوع کمدینی نبودم که بروم و مردم را دست بیاندازم. اگر من پول زیادی پرداخت کنم تا یک کمدین بزرگ را ببینم، مثلاً اگر به دیدن شوی دیو چاپل بروم و او فقط با ردیف جلویی صحبت کند، فکر میکنم، “این چه معنی دارد؟” شاید برای او خوب باشد، زیرا میتواند آن را در شبکههای اجتماعی به عنوان چیزی که اتفاق افتاده است منتشر کند. اما برای من، به عنوان یک مخاطب، ترجیح میدهم کسی را ببینم که متنش را نوشته و چیزی برای گفتن دارد. من همیشه چیزهای زیادی برای گفتن داشتم. از همان ابتدا در حرفهام، چیزهایی برای گفتن داشتم. مردم گوش میدادند و علاقهمند بودند. هرگز نیازی نداشتم بگویم، “به آن پلیور نگاه کنید. مگر اینجا نمایش مد است؟” یا “شما خانم، آیا میخواهید با او ازدواج کنید؟”
من هرگز احساس نیاز به آن نداشتم زیرا مردم همیشه گوش میدادند و من از پلتفرمم برای بیان چیزهایی که فکر میکردم بسیار مهم هستند استفاده کردم. خوشبختانه، مردم گوش دادند. من به همین نوع کمدین تبدیل شدهام. وقتی میآیید، انتظار نداشته باشید که من با ردیف جلویی صحبت کنم چون علاقهای ندارم و بقیه مخاطبان نیز به آن علاقه ندارند. اما اگر انجامش دهم، برای شبکههای اجتماعی بسیار جالب خواهد بود. چه کسی میداند؟ شاید وقتی به مالزی میآیم، شروع به دست انداختن مردم در ردیف جلویی کنم، با این که هرگز چنین کاری نکردهام. اما آن فقط برای شبکههای اجتماعی خواهد بود. اما همچنین معتقدم که اگر یک کمدین واقعی باشید، مینشینید، مینویسید و دیدگاه خود را بیان میکنید تا به گفتگو کمک کنید.
– فکر میکنم نمایشهای انگلیسی شما در سطح بالاتری نسبت به نمایشهای فارسی هستند. آیا اجرای برنامه به زبان انگلیسی برای شما سادهتر است؟
– آنچه شما گفتید، کمی انتقاد است، اما من میگویم متشکرم. شما میگویید وقتی من به زبان فارسی کار میکنم، به اندازه کارهایی که به انگلیسی انجام میدهم خندهدار نیست. و چرا اینطور است؟ بنابراین، متشکرم. میبینید، دوباره، این یک انتقاد است و من میگویم متشکرم.
فکر میکنم این یک آزمایشی بود که در دوران کووید خواستم انجام دهم. فرصتی پیش آمد تا این کار را در برنامه سینا ولیالله، چندشنبه با سینا، و سپس در برنامه خودم، امشب با امید (Tonight with Omid)، که در BBC فارسی پخش میشد، انجام دهم. قرار بود یک سری کامل انجام دهم، اما پس از اینکه BBC فارسی از پخش در ایران منصرف شد، انجامش بیفایده به نظر میرسید.
چرا متفاوت است؟ زیرا این فرهنگی نیست که من در آن بزرگ شدهام و فرهنگ بریتانیایی را بیشتر از فرهنگ فارسی میفهمم. یک کمدین فارسی در ایران خیلی بیشتر از کسی مثل من که میکوشد به فارسی کار میکند، سرگرمکننده خواهد بود. اما میدانید، این برای من آزمایش خیلی خوبی بود. چیزی بود که مردم همچنان قدردانی کردند. این برنامه بیشترین تماشاگر را داشت و وقتی پرسیدم تعداد تماشاگران چقدر بود، به من گفتند، “میتوانید بگویید حداقل دوازده میلیون.” دوازده میلیون بالاترین تعداد تماشاگران یک برنامه کمدی در سال ۲۰۲۲ در جهان بود. میتوانید آن را اکنون در یوتیوب ببینید. میتوانید ببینید که من در اجرای فارسی کمی دچار مشکل هستم. من در یک خانواده فارسی زبان بزرگ شدم، اما پس از مرگ والدینم، دیگر خیلی فارسی صحبت نکردم. این کار برایم راحت نمیآید، اما واقعاً سعی کردم خیلی سخت تمرکز کنم و بفهمم که لحظات خندهدار کجا هستند. این کار بسیار علمی است. کمدی یک چیز بسیار علمی است، اما شما باید در آن فرهنگ غرق باشید.
بنابراین بله، آنچه شما گفتید کاملاً درست است. من در انگلیسی خیلی بهتر از فارسی هستم. برنامه من در مالزی به زبان انگلیسی خواهد بود، اما گاهی اوقات مقداری فارسی هم چاشنی اش خواهد کرد.
– آخرین سوال این است که وقتی به کارنامه خود نگاه میکنید، چه امیدی به میراث خود در جامعه دارید؟ آیا پیامها یا مسائل خاصی وجود دارد که میخواهید برای آنها به یاد ماندنی باشید؟
– فکر میکنم به طور کلی در زندگیام، وقتی میمیرم، روی سنگ قبرم، فقط میخواهم مردم دو کلمه بخوانند: “او تلاش کرد.” و من واقعاً تلاش کردم. فکر میکنم این چیزی است که دیدم نیاز به آن وجود داشت. نیازی به یک کمدین ایرانی وجود داشت. من به عنوان یک بازیگر آموزش دیدهام، بنابراین به اندازه مثلاً ماز جبرانی که همیشه میخواست کمدین شود، بهطور طبیعی یک کمدین نیستم. من هرگز نمیخواستم کمدین شوم. به صورت تصادفی وارد این کار شدم. از انجامش لذت میبرم، اما به اندازه افرادی که فقط میخواستند کمدین شوند، بهطور طبیعی کمدین نیستم.
در مقطعی از کارم، نیاز به آن را دیدم که احساس کردم مهم است. در واقع، اولین بودن مهم است، در یک معنا، مثل ریچارد پرایر. ریچارد پرایر اولین کمدین سیاهپوست بود، یکی از بامزهترین کمدینهای تمام دوران. آنچه او در ابتدا انجام داد، ارتباط دادن فرهنگ سیاهپوستان با میانه آمریکا بود. این بسیار سخت بود. و سپس، وقتی شناخته شد، او اصل خود را نشان داد، و آن زمان بود که ما ریچارد پرایر واقعی را دیدیم. آنچه که من به عنوان اولین نوع کمدین ایرانی و اولین کمدین خاورمیانهای انجام دادم، این است که تلاش کردم با میانه بریتانیا و میانه آمریکا ارتباط برقرار کنم. اکنون در سالهای مسنترم، سعی میکنم چیزی اصیلتر انجام دهم.
وقتی به نمایش در مالزی میآیید، شما اصیلترین من را خواهید دید، که بهترین من در صحنه است، زیرا کمدی نیاز به توسعه دارد. فکر میکنم یادگار من این است که به عنوان اولین شخص، تعداد افراد زیادی را ببینم که راه مرا ادامه دادهاند. من واقعاً افتخار میکنم که میبینم کمدینهای زیادی وجود دارند که من را به عنوان اولین شخص دیدند و فکر کردند، ” شاید من هم میتوانم این کار را انجام دهم.”
من مطمئنم ریچارد پرایر بسیار خوشحال است. او اکنون مرده است، اما باید بسیار خوشحال باشد که دید ادی مورفی، کریس راک، کوین هارت، و بسیاری از کمدینهای سیاهپوست راه او را ادامه دادند. فکر میکنم، به یک معنا، این دو پاسخ است. یکی این که من تمام تلاشم را کردم و دیگری این که میراث من تعداد افرادی است که راه مرا ادامه دادهاند ووپی گلدبرگ به من گفت: “تو باید به کمدی ادامه دهی، چون اولین هستی، و وقتی اولی باشید، قدرت کاری که انجام میدهید بر روی افرادی که پس از تو میآیند تأثیر خواهد گذاشت.” من بسیار خوشحالم که میبینم افراد بسیار خوبی در این مسیر پیشرفت کردهاند. این همان چیزی است که مهم است. این که اولین کسی باشی که تلاش میکند این مانع را بشکند، یک اتفاق بسیار مهم در زندگی من بوده است. من بسیار سپاسگزار ووپی گلدبرگ هستم که مرا به انجام این کار تشویق کرد.